این دردها درد یک زایمان بزرگ است. غربی ها و غربگرایان آن را درد زایمان خاورمیانه ی جدید نامیدند و بسیار هم به آن امیدوار بودند و هنوز هم هستد. هرچند مقدماتش از قبل چیده شده بود درد زایمان از حمله به افغانستان و عراق و سپس 2006 اسرائیل به لبنان شروع می شد که البته به فضل الهی شکست خورد و بعد هم چند شکست دیگر. آن ها حساب طراحی الهی را نکرده بودند و تنها ملاکشان طرای خودشان بود و گمان نداشتند که در ایران دولتی همچون دولت نهم و دهم و فردی خودساخته همچون دکتر محمود احمدی نژاد بالا بیاید. این دست قدرت الهی بود که احمدی نژاد را سرکار آورد و خطر را از سر انقلاب اسلامی، منطقه و همه ی دنیا دور کرد وگرنه تا به حال باید کار تمام شده بود.
اما متأسفانه به دلیل دنیازدگی و گاهی هم بی بصیرتی بسیاری از خواص داخلی این پیروزی ها ادامه پیدا نکرد و تقریبا از سال 1390 کمک های الهی کم شد. به دلیل همین کجروی خواص. این حرف بنده نیست عین متن سخنان رهبری معظّم انقلاب و هشدار ایشان است؛
تا مردم عزیزمان اینجور با شور، با شعور، با بصیرت، با عزم راسخ در میدان هستند، لطف الهی شامل است؛ این را بدانید. تا ما توی میدان هستیم، سایهی لطف الهی هست. ماها - من یک جور، شما یک جور، آن دیگری یک جور، چهارمی یک جور - اگر سراغ مسائل شخصی خودمان برویم و اهداف را فراموش کنیم، البته کمک الهی هم کم خواهد شد.
3 اردیبهشت 1390
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=12163
همان ایامی که تهمت ها به دکتر احمدی
نژاد در مورد همون قضیه ی تهمت خانه نشینی یازده روزه شروع شد درست در دومین روز
رهبری معظّم انقلاب-مدّ ظلّه العالی- هشدار دادند که اگر این کارها ادامه پیدا کند
کمک های الهی هم کم خواهد شد و متأسفانه این کارها ادامه پیدا کرد و کمک الهی هم
کم شد.
لهو و لعب نیست. ما ادعا کردیم انقلاب
ما برای رضایت الله است و برای احیای دین الهی و اسلام و راه پیغمبر مکرّم
اسلام-صلّ الله علیه و آله و سلّم- و ائمّه ی معصومین از اهل بیت ایشان-علیهم
الصّلاة و السّلام- و مسیر انبیا و اولیای الهی-علیهم السّلام اجمعین- قیام کردیم.
ما ادعا داریم که برای احیای راه توحید و احیای عدالت علوی قیام کرده ایم. مگر می
شود با این ها سرسری برخود کرد و خدای ناکرده این ها را به بازی گرفت.
البته این دوران دوران امتحان خواص بود
که قریب به اتفاق مردود شدند، از این خواص جز این هم انتظاری نبود. اما به فضل
الهی به زودی دوره ی امتحان ملّت شریف ایران شروع خواهد شد. نه اینکه تا الان ملّت
امتحان نداده اند نه، منظور این است که دوره ای آغاز خواهد شد که محور امتحان الهی
مردم اند و ما به این ملّت امیدواریم. فرق سرنوشت این انقلاب با همه ی انقلاب های
الهی و در راستای توحید همین مردم مورد آزمایش است. این ملّت شریف به فضل الهی و
با تکیه ی بر باورهای الهی خود همه ی محاسبات شیاطین عالم را به هم خواهند ریخت و
آن روز روز گشایش کار در راه توحید است.
موقعیت ها حساس است و نگرانی ها هست اما وقتی انسان به این ملّت نگاه می کند همه ی نگرانی ها برطرف می شود. به فضل الهی شیطان توان تأثیر بر ملّت شریف ایران را ندارد، چون اندیشه شیطانی در مقابل اندیشه توحیدی ایرانی ها همیشه شکست خورده است و قابلیت پیروزی بر آن را ندارد. سلاح شیطان در این ملّت کارگر نیست و به همین جهت این ملّت که از آیات عظیم الهی است مایه ی امیدواری و دلگرمی همه ی اهل توحید است.
دیر و زودش را خداوند عالم است اما به فضل الهی در پس این درد ایام میلاد دورانی جدید است و این دوران دورانِ توحید، عدالت، انسانیت، اسلام و در یک کلمه دوران بهار است.
زنده باد بهار، زنده باد بهار و باز هم زنده باد بهار!
تسلیم واقعی درست بعد قطعنامه شورای امنیت پس از معاهده تهران بود با ترکیه و برزیل. چیزی که متاسفانه خیلی ها در ایران نمی
فهمند این است که خیال می کنند غنی سازی برای ما هدف بوده است! در حالی که هدف ما نپذیرفتن هژمونی سلطه و رد کردن تسلط چند کشور معدود بر دنیا بود. معاهده تهران یک موفقیت بزرگ و آرمانی بود. مهم نبود که واقعا در مورد اورانیمها چه اتفاقی ممکن بود بیفتد اگر این طرح اجرا می شد. مهم این بود که اولا به حق داشتن چرخه کامل سوخت هسته ای تصریح شده بود و
ثانیا حلقه بسته شش کشور زورگو بر دنیا شکسته می شد. حتی کیهان هم سر مقاله ای بلند بالا در تمجید و حمایت از این معاهده نوشت!! اما..
اما نتیجه این رفتار مستقلانه البته خشم کدخدا و اذنابش و ضمنا اخم روسیه و چین بود در کمتر از ۲۴
ساعت و رای دادنشان علیه ایران در شورای امنیت. متاسفانه بعد از اخم روسیه و چین بود که احمدی نژاد عملا از پرونده هسته ای برکنار شد و
متاسفانه آقای جلیلی دو سال تمام وقت خود را به ۶ زورگویی که هدفی جز شکستن مقاومت ما نداشتند و صبورانه منتظر انتخابات بودند، تلف کرد.
درست شبیه یاسر عرفات که اسراییل را به رسمیت شناخت و سپس چانه زدن بر سر قدس شرقی را افتخار و ایستادگی تلقی می کرد!!
جلیلی اصلا متوجه نبود که بهترین دفاع حمله است.
این واقعیت متاسفانه ذلت و سرسپردگی اشرافیت ایرانی در مقابل روسیه و چین را نشان می دهد.
همان لحظه که ما از بحث معاهده تهران دست کشیدیم لحظه ای بود که هژمونی سلطه شش کشور زورگو را پذیرفتیم.
پس تسلیم شدن ما دو سال پیش از انتخابات ۹۲ و نه به دست روحانی که به دست جلیلی اتفاق افتاد. هر چند جلیلی نمی فهمید دارد چه خطای بزرگ و
گفتمانی را مرتکب می شود. هنوز هم نفهمیده است.
نتیجه طبیعی کاری که جلیلی کرد این بود که ابتکار عمل را به دست دشمن داد. این دشمن بود که فهمید در یک مذاکره باید ایران را امیدوار کند و در
مذاکره بعدی نا امید و این بازی را تکرار کند تا وقت تلف شود.
اما نکته حیرت آور اینکه این چیزها را به شما نمی گویند! و برایتان از چنین آدمی قهرمان مقاومت می تراشند! و در عوض احمدی نژادی را متهم به
وادادگی کردند که اصلا خلع ید شده بود و بنا بر اعتراف صالحی، حتی در جریان مذاکره وزارت خارجه با آمریکاییها نبود!!
دنیا را برایتان وارونه کردند. جای شجاع و ترسو را عوض کردند. وادادگی را مقاومت نامیدند.
-----------------
اگر شما چهارتا کتاب درباره چادر نخوانده اید و یا حرف دو تا عالم دینی درباره چادر را گوش نکرده اید!!!!!!!!! تقصیر من و امثال من چیست؟
سلام و ادب.
خاطرهٔ زیبایی نوشتهام از اندیشهٔ یک دختر آلمانی و معیارش برای ازدواج.
دعوتید به خواندنش.
یا علی.
سلام
با مطلبی درباره جناب سلمان فارسی به مناسبت وفات ایشان بروزیم.
تشریف بیاورید
شنیدستم یکی چوپان نادان
بخفتی وقت گشت گوسفندان
در آن همسایگی، گرگی سیه کار
شدی همواره زان خفتن، خبردار
گرامی وقت را، فرصت شمردی
گهی از گله کشتی، گاه بردی
دراز آن خواب و عمر گله کوتاه
ز خون هر روز، رنگین آن چراگاه
ز پا افتادی، از زخم و گزندی
زمانی برهای، گه گوسفندی
بغفلت رفت زینسان روزگاری
نشد در کار، تدبیر و شماری
شبان را دیو خواب افکنده در دام
بدام افتند مستان، کام ناکام
ز آغل گله را تا دشت بردی
بچنگ حیلهٔ گرگش سپردی
نه آگه بود از رسم شبانی
نه میدانست شرط پاسبانی
چو عمری گرگ بد دل، گله راند
دگر زان گله، چوپان را چه ماند
چو گرگ از گله هر شام و سحر کاست
شبان از خواب بی هنگام برخاست
بکردار عسس، کوشید یک چند
فکند آن دزد را، یکروز در بند
چنانش کوفت سخت و سخت بر بست
که پشت و گردن و پهلوش بشکست
بوقت کار، باید کرد تدبیر
چه تدبیری، چو وقت کار شد دیر
بگفت، ای تیره روز آزمندی
تو گرگ بس شبان و گوسفندی
بدینسان داد پاسخ، گرگ نالان
نه چوپانی تو، نام تست چوپان
نشاید وقت بیداری غنودن
شبان بودن، ز گرگ آگه نبودن
شبانی باید، ای مسکین، شبان را
توان شب نخفتن، پاسبان را
نه هر کو گلهای راند، شبان است
نه هر کو چشم دارد، پاسبان است
تو، عیب کار خویش از خود نهفتی
بهنگام چرای گله، خفتی
شدی پست، این نه آئین بزرگی است
ندانستی که کار گرگ، گرگی است
تو خفتی، کار از آن گردید دشوار
نشاید کرد با یکدست، ده کار
چرا امروز پشت من شکستی
کجا بود آن زمان این چوبدستی
شبانان نیستند از گرگ، ایمن
تو وارون بخت، ایمن بودی از من
نخسبد هیچ صاحب خانه آرام
چو در نامحکم و کوته بود بام
شبانان، آنقدر پرسند و پویند
که تا گمگشتهای را، باز جویند
من از تدبیر و رای خانمانسوز
در آغلها بسی شب کردهام روز
چه غم گر شد مرا هنگام مردن
پس از صد گوسفند و بره خوردن
مرا چنگال، روزی خون بسی ریخت
به گردنها و شریانها در آویخت
بعمری شد ز خون آشامیم رنگ
بطرف مرغزاران، سبزه و سنگ
بسی گوساله را پهلو فشردم
بسی بزغاله را از گله بردم
اگر صد سال در زنجیر مانم
نخستین روز آزادی، همانم
شبان فارغ از گرگ بداندیش
بود فرجام، گرگ گلهٔ خویش
کنون دیگر نه وقت انتقام است
که کار گله و چوپان، تمام است
کار از مرثیه گذشته دیگه باید ختم گرفت