فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پسران» ثبت شده است

نمی دانم!شاید مشکل من و امثال بنده این باشد که کمی تا حدی حرف هایمان را رک و صریح می زنیم،اگر در جمع تعدادی از دختران بگوییم به بی ادبی متهم میشویم و اگر در جمع تعدادی از مردان بگوییم به ثروتمند بودن و غیره!

اما نمی شود حقیقت را نگفت و نمی شود این حقیقت را در سینه نگه داشت و به زبان نیاورد!

اما چه کنیم که خانواده هایمان و زندگی مان و نسل مان و ... همه در خطر است.مهم ترین معضل امروز جامعه ی ما اشتغال و کار است،در کشوری هستیم که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنیم،تعداد بسیاری از مردان بیکار هستند،و وضع ازدواج جوانان بسیار نامناسب و معیشت خانواده در خطر است.

حالا با تمام تفاسیر و تمام بحث ها معلوم نیست چرا در کشوری که مردان وضع کار خوبی ندارند عده ای از پسران رو به تن پروری اورده اند؟ معلوم نیست چرا برخی ها حاضرند خودشان در خانه لم بدهند و یا استراحت کنند و یا در شغل خودشان راحت طلب باشند ولی اجازه بدهند همسرشان در جایی بیرون از خانه مشغول کار شود؟

اشتباه نکنید و سریع موضع گیری نکنید،اما مشکل اصلی از خود بانوان و خواهران محترم است.چرا برخی خانم ها اصرار دارند در بیرون از خانه کار کنند؟ چرا برخی از خانم ها فکر می کنند اگر هرچه بیشتر شبیه به مردان شوند و به مانند مردان،بتوانند پول دربیاورند!قهرمان هستند؟ این تفکرات فمینیستی چگونه در ذهن زنان ایرانی رسوخ کرده است؟

کار به جایی رسیده است که دختران به این امید وارد دانشگاه و مراکز اموزشی میشوند که در اینده بتوانند شغلی برای خود پیدا کنند! لطفا مغلطه نکنید! منظور ما همه رشته ها و شغل ها نیست! برخی مشاغل مثل معلمی یا پزشکی نیاز جامعه است که زنان نیز در ان حضور داشته باشند!(که حتی در این بین نیز استثناهایی است) ولی ایا با وجدانتان میتوانید کنار بیایید و از خیر لفظ خانم دکتر و خانم مهندس و خانم کارمند فلان پایه بگذرید و به فکر تربیت نسل بعد یعنی فرزندانتان باشید؟

بعضی ها عشقشان این است که به مانند همسر خود کار کنند و به زعم خود فکر میکنند اگر بتوانند مستقلا پول در بیاورند یعنی این که خیلی زرنگ هستند! ولی باید گفت زهی خیال باطل!

وقتی به فلان دختر میگوییم چرا دوست داری خودت در بیرون از خانه مشغول باشی و کار کنی،او میگوید دوست دارم مستقل باشم! مثل این می ماند که به یک مرد بگویی چرا دوست داری خانواده داشته باشی و او بگوید چون دیگران دارند!!!

علیرضا
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ نظر

 

شرحی بر کوروش گرایی جوانان سرزمین ام

1:اصولا معلوم نیست جامعه شناسان ما در کشور،مشغول چه کاری هستند؟ چرا هیچ وقت نمی توانند پدیده های اجتماعی را رصد و پیگیری و تحلیل درستی از آن ارائه دهند،معلوم نیست تا کی باید به ساز جامعه شناسانی برقصیم که فقط متون غربی را حفظ  ضبط کرده اند و نمی توانند از خود چیزی بیرون تراوش کنند...

2:توافقی در عالم سیاست شکل میگیرد و اسمش را اول لوزان و دوباره در چند روز بعد با توافق دیگری اسمش را برجام میگذارند،جوانک هایی به بیرون میریزند و میرقصند و شادمانی میکنند بدون آنکه چیزی از متن و مفاد و عواقب خطرناکش بدانند! و شعر خر برفت و خربرفت میخوانند و با سادگی هرچه تمام میشوند نماد جوانک های عصر ما! یا همان عصر ارتباطات....

تیمی به جام جهانی فوتبال میرود،با یک بازی احساسی و شتاب زده و غیرمنطقی،در دقیقه ی اخر گل میخورد و میبازد! ملتی دوباره به بیرون میریزند،چنان شادی میکنند که هر بیننده ی خارجی اگر ببیند فکر میکند که تیم شان یا قهرمان جام شده است و یا حداقل در صورت عدم کسب مقامی،یکی از تیم های بزرگ فوتبال را شکست داده ولی داستان خنده دار و غم انگیزآنجاست که نه بردی در کار بوده و نه کسب مقامی! بلکه با افتخار شکستی را قبول کرده و در شادی شکست تیم ملی کشورشان به پایکوبی و بزن و برقص مشغول شده اند!

یا قبل تر ازآن،خوااننده ایی نچندان معروف،به دلیل بیماری از دنیا میرود،عده ای جوان به مدد همین شبکه های اجتماعی،به زعم خودشان با دوربین های روشن گوشی هایشان،به تشیع جنازه اش میروند و در اخر با بزن ورقص و خواندن برخی از موسیقی و متن های آن خواننده ،تعجب همگان را بر می انگیزند!


علیرضا
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر

جوانان ما در خیلی زمینه ها عقب هستند یا به عبارت بهتر بگوییم عقب مانده هستند،در خیلی چیزهایی که فکر میکنیم که جوانان ما استاد هستند ولی شاید حتی یک دستمال لنگ کش ساده هم نباشند!

یکی از همین چیزها،عشق ورزیدن به جنس مخالف در قالب زندگی مشترک است. دختران و پسران نمی دانند و یا شیاد هم میدانند ولی نمی توانند با همسر خود،عشق بازی کنند،یک مرد ویا یک زن،اصلا نمیدانند فرق عشق بازی با همسر،با بازی های جنسی زندگی مشترک چیست؟یک جوان شاید بتواند یا بدند چگونه به گزینه مورد نظر خود برسد و ازدواج کند ولی نمی تواند بعد از خوانده شدن عقد،ابراز عشق بکند...!

البته خب تا حد زیادی هم تقصیر ندارند!!! وقتی به هنر موسیقی و خوانندگی نگاه میکنیم،پر شده است از شعر هایی که جز توصیف حجم و وزن و رنگ همسر خود ،چیز برای گفتن ندارند! بسیاری از شعر ها در عین شاد بودن،زمینه و عمق افسردگی دارند! متن موسیقی گواه از یک بیماری اختلاق دوقطبی میدهد! رنگ موسیقی مشکیست چون میگویند مشکی رنگ عشق است! وزن موسیقی زیادی سبک است! به قدری سبک است که معشوق و عاشق گاهی رویشان نمی شود با هم به یک موسیقی و ریتم اش گوش دهند! حتی اگر بویی از زندگی مذهبی نداشته باشند!


عشق

علیرضا
۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر
دبستان که بودیم،بنا به شرایط آن زمان و تعداد دروس در آن زمان فقط یک ساعت در هفته کلاس قرآن داشتیم،یعنی بعد از سوم ابتدایی این یک ساعت اضافه شد،چیزی به اسم تعلیمات دینی نداشتیم،معلم قرآن ما فردی بود با قدی بلند،موهای جوگندمی،لخت و شانه کشیده و همیشه کت و شلوار پوش! چهره ای مهربانی داشت،در واقع کار اصلی اش برگزاری امورات فرهنگی مدرسه و مسئول کتابخانه بود! کتابخانه که نه! اتاقکی بود که حدود 200 تا 300 کتاب مخصوص سنین کم داشت.
در همان یک ساعت کلاس قرآن،می بایست نوار قرآن میاورد و با ان ضبط های قدیمی،برایمان قرآن سه بار تکرار پخش میکرد،کلاس شلوغی داشتیم،چیزی حدود 45 نفر دانش آموز بودیم،هم باید کنترل نظم بچه را اداره می کرد و هم تدریس! یادم میاید یکبار که خیلی کلاس شلوغ شده بود،کنترل اش را از دست داده بود و من بخت برگشته و از همه جا بی خبر خواستم سوالی از او بپرسم که به ناگاه یک سیلی آب دار جانانه ای نثار من کرد و بعد گذشت دقایقی آمد از من معذرت خواهی کرد!
کلا دیگر علاقه به شخصیت و تدریسش را از دلم بخاطر یک عدم کنترل رفتارش! در دلم از بین رفت!
وقتی که به مقطع بعدی یا همان راهنمایی رفتیم،کلاس اول راهنمایی آن زمان یا ششم ابتدایی فعلی! چیزی به اسم معلم دینی نداشتیم!یعنی بهتر بگویم،در مذهبی ترین شهرایران!مدرسه ی ما برای بچه های کلاس اولی،معلم دینی نداشت! یک معلم عربی هم داشتیم که به فراخور درس اش،بازهم کلاس به اسم دینی شناخته می شد ولی کتاب تعلیمات دینی را درس نمی داد و عربی تدریس می کرد،معلم اش روحانی بود،برای کلاس دینی،مدیر مدرسه مان که خودش قبلا معلم درس عربی بود،معلم کتاب فارسی مان را مجاب کرد تا دینی و قرآن تدریس کند! بنده خدا به غیر از خواندن سوره توحید و حمد، نمی توانست یک کلمه قرآن را به صورت درست و یا حداقل با لهجه فارسی بخواند چه برسد به عربی! همیشه هم به خاطر عادتی که داشت آب دهان در حین گفتار از دهنش خارج میشد و با روخوانی چهارتا حدیث و داستان از زمان صدر اسلام،سریع کلاس را جمع میکرد و با بچه ها درباره موضوعات متفرقه و .. حرف میزد و به قول معروف وقت گذرانی می کرد....
در سال دوم و سوم راهنمایی،معلمی برای تعلیمات دینی برایمان انتخاب کردند که حال خودش را نداشت،ریش هایش را با ماشین میزد،موقع گفتار عادت داشت لبانش را غنچه کند و با تلفظ غلیظ برخی حروف مثل غین و عین و ...میخواست سطح سوادش را به رخ ما بکشد.
به حضرت شلنگ و جناب خط کش فلزی اعتقادی راسخ داشت،کوچکترین بی نظمی از نظر او مساوی بود با جریمه رونویسی از کتاب تعلیمات پر حروف دینی و خوردن تعداد زیادی ضربه شلنگ و سیلی کشیده بود! آن قدری که بچه ها از او می ترسیدن،از معاونین و ناظم مدرسه حساب نمی بردند! تنها باری که بچه ها از او نترسیدن و از چیز دیگر داشتند از ترس بر خود می لرزیدند،نوار صوتی سیاحت غرب مربوط به خواب یکی از علما از دنیای برزخ و لحظه دیدار ملک الموت بود!
معلم عربی مان،همیشه مغرور و کمی زیادی لوث و نغ نغ کن بود،هیکلی درشت و چهره ای تیره با موهای ریخته داشت!همیشه به لیسانس حقوقش اش می نازید و تعریف می کرد،همیشه بچه ها را تهدید میکرد که اگر معلم نبود، الان یک وکیل پایه 1 دادگستری میشد،او هم از اقدامات فیزیکی برای آرام کردن بچه و گفتن جوک های بی مزه کم نمی گذاشت! عوضش در سوم راهنمایی،او شد ناظم و یک معلم عربی روحانی با اخلاقیات خوب و کمی بد آمد و روزگار سپری شد!
جالب بود که از بچه های کلاس،حداقل 15 نفر از بچه ها،پدرهایشان روحانی بودند...!
در اول دبیرستان معلمی آمد که بعدا فهمیدیم در کار ملک و املاک است و حسابی پول دار و به زعم خودش برای قربت الی الله و ... می آمد تدریس! اخلاقش بسیار بد بود،ما که خانواده مان مذهبی بود از این آدم بدمان میامد تا آن پسر آخر کلاس نشسته و به قول خودشان لات خیابانی! عوضش همیشه داستان های اخلاقی میگفت!به هر بهانه و چیزی سعی میکرد حال یکی را بگیرد،اگر گیر نمیداد،حالش خوب نمی شد،به قدری از او و درس دادنش زده شده بودیم که در زمان کنکور از این که کتاب دینی اول دبیرستان را نمی خواندم خوشحال بودم!
در سال های بعدی معلمی خوش اخلاق و خوش برخوردی امد که البته بعضی اوقات با شیطنت های برخی بچه کمی ناراحت میشد! مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به خوبی تدریس میکرد و بیشترین اطلاعات و یادگیری بنده برای آن زمان می باشد!
به طوری که بعد از اتمام دبیرستان،او به قدری شاگردانش را دوست میداشت که هر وقت در خیابان یکی از ماها را میدید،احوال پرسی میکرد و حسابی ما را شرمنده منش و اخلاقش میکرد،معلم زیست و معلم شیمی مان مذهبی بودند،با خودم میگفتم کاش اینها هم برای بقیه دینی تدریس میکردند،تدریس اینها هم عالی بود،من حتی بدون خواندن کتاب و جزوه و صرفا با گوش کردن سر کلاس های اینان،امتحانات نهایی را پاس کردم!
در دانشگاه،به غیر از یکی دوتا از استادهای دروس دینی و عمومی مان،بقیه واقعا تدریس خوبی نداشتند،کلاس هایشان خسته کننده بود،دانشجوها باسختی کلاس ها را میگذارندند و به قولی وقت گذرانی میکردند!عوضش برخی از اساتید که عقیده های درست و درمانی هم نداشتند و خیلی علیه السلام بودند...با دانشجو چنان رفیق می شدند که دانشجو ها ول کن آن استاد نمی شدنددختران مجذوب میکردند و پسران را با حرف های پوچ ولی قشنگ ! فریب می دادند...
آن استاد هایی هم که مذهبی بودند،شاید به خاطر ترس از ارتباط با دختران کلاس،یا شاید هم چیز های دیگر خیلی زیادی سنگین بودند و جذبه خاصی از خود نشان نمی دادند!
همه این ها را گفتم که بگویم جدا از چاپ بد کتب دینی و عربی آن زمان ما،تصاویر گرافیکی کم کیفیت،نوع تدریس و اخلاق برخی معلمان این دروس مهم به قدری بد بوده که به چشمان خودم می دیدم که برخی دانش آموزان از لج آن معلم مسئله دار،با نماز خواندن و قرآن خواندن مشکل پیدا میکردند! و این در حالی بود که اکثر خانواده هایمان مذهبی بودند...حالا از وضع و اوضای مدارس دخترانه خبری ندارم!
این را هم بگویم بد نیست،در اردوهایی که بسیج میرفتیم و در دوره هایی که شرکت میکردیم،اساتیدی که برای دروس فلسفه اسلامی و دین و...میامدند عالی بودند که برخی دانشجو ها بعد از اتمام تحصیلات به خاطر جذبه و اخلاق و تدریس خیلی خوب آنان الان در حوزه در س میخوانند و طلبه شده اند!
نخواستم درباره ی معلمان دیگر دروس حرف بزنم! ولی دیگر دروس هم اگر معلمی در ظاهر مذهبی بود و اخلاق خوشی نداشت و همان نتایج را بروز می دادند....راحتر بگویم،به طور مثال در دبیرستان،معلم ادبیاتی داشیتم که بعدها فهمیدیم در عملیات فاو،در اروندرود جانباز شده است،به قدری هم اخلاق و هم تدریسش عالی بود که دوست داشتم بروم در دانشگاه ادبیات بخوانم!
همیشه خودمان با دست خودمان به نسل های جوان ضربه میزنیم،همیشه از خودمان ضربه خوردیم و دشمنان با خیال آسوده نظاره گر بودند...!
کاش همه معلمان ،کارشان را با مقدار پولی که بدست می آوردند مقایسه نمی کردند....
همین...
علیرضا
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳ نظر

همان زمانی که رئیس بانک مرکزی دولت روحانی،جناب سیف،در آمریکا در جمع خبرنگاران گفت ما تقریبا هیچ چیز از برجام بدست نیاورده ایم و منتقدان و دلواپسان عزیز،با ذوق زدگی هرچه تمام تر از این اعتراف تاریخی دکتر سیف مشعوف والبته ناراحت از کلاه برداری آمریکا بودند!جناب سیف بخوبی توانستند ذهن ها را از قرارداد ننگینی که با رئیس بانک فدرال آمریکا در حال منعقد کردنش بود،منحرف ساخت و زمانی از این قرار داد که موسوم به اف ای تی اف بود،افشاگری و رونمایی شد که تقریبا دولت فخیمه و باتدبیر 50 درصد راه را تا وطن فروشی بی سابقه پیش رفته بود...

البته بنده فقط یک سلامی خواهم کرد به کسی که تصویر دیدار روحانی با آن زن انگلیسی که خود را سیاست مدار میداند و از آن شخص بپرسم آیا حسن روحانی اولین رئیس جمهور ایران است که طرف مقابلش آداب پوشش را در جلوی هیات ایرانی راعایت نکرده است؟

اصلا معلوم نیست جریان منتقد دولت چرا این تصویر را بولد کرده است؟ مگر در آرشیو روسای جمهور قبلی در چنین وضیعت هایی قرار نگرفته بودند؟ مثلا می خواستید حسن روحاین را خراب کنید یا ذهن ها را از تصویب قرار داد های نگین دیگری که در پنهان در حال انعقاد هست را منحرف کنید؟

مثلا خواستید که یک گشت ارشاد دیگری برای جناب روحانی تشکیل بدهید؟ چرا ذهن ها را خواسته یا ناخواسته منحرف میکنید؟

تمام انرژی جماعت حزب اللهی صرف چه چیزی شده است؟ بله مهم است آداب دیپلماتیم! اما مهم تر از وطن حراجی عده ای به اسم تدبیر و فرار از تحریم ها که نیست؟ خدا میداند این دولت تا پایان کارش دیگر چه قراردادهای ننگین دیگری به مانند آی پی سی و اف ای تی اف و... در حال بستن و انعقد کردن می باشد؟ چرا ذهن ها درگیر مسائل کم اهمیت تر و پیش پا افتاده تر میکنید؟مثلا قرار است چه چیزی را ثابت کنید؟ همین الان که این چند خط را دارم برای شما مینویسم،جناب ظریف! در حال رایزنی برای اجرای برجام و دادن باج های بیشتر به طرف های خارجی وواسطه گران(بخوانید کاسبان بین المللی تحریم) هستند تا بتوانند به اهداف ناشایست سیاسی خود و در ظاهر گشایش های اقتصادی در چند ماه پایانی دولت بشوند....

وای از این همه انحراف از موضوع وپرداختن های بی مورد... دست از تفریح سیاسی مجازی بردارید دوستان!.. وقت عمل است!

همین....

علیرضا
۰۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر

خواهرم! نمیدانم چگونه و از چه راهی از شما تشکر کنم! اصلا زبانم و دست هایم و تمام وجودم در مقابل کاری که برای من میکنی،ناتوان است که شکر بجای بیاورد...

خواهرم!من درخیابان همان پسری هستم که وقتی تو را میبیند دست و پایش را گم میکند،وقتی باتو بخواهد هم صحبت شود عرق شرم و خجالت تمام بدنش را خیس میکند!

من همان پسری هستم که جرات معاشرت و هم کلامی را با تو ندارد! همان پسری که با ترس خاصی به لباس هایت یک نگاه زیر چشمی میکند!


من آن پسری نیستم که در سر چهار راه به هرزگی مشغول است! چرا که از آبرویش در نزد دوستان و همسایگان میترسد!

من آن پسری هستم که در دانشگاه خودش را پاک جلوه میدهد ولی....

خواهرم! از این که با کارهایت در فضای مجازی،کار مرا و امثال مرا راحت تر کردی سپاس گذارم!

علیرضا
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

باید قبول کنیم که برخی چیزها در نظام اسلامی ایران تبدیل به بدهیات شده است.

چیز هایی از قیبل آقازادگی تا فدایی ها چشم و بسته ی برخی از افراد و جریانات سیاسی در کشور و قضیه مهم و تاریخی شخص پرستی که که از قبل از اسلام هم وجود داشته امروزه گریبان نظام ما را به مانند طنابی محکم گرفته است.

هنوز هستند افرادی را که با وجود تمام سنگ اندازی های شخص رئیس مجمع تشخصیص مصلت نظام(سعی کنید عنوان مسئولیتی را سه بار در ذهن خود تکرار کنید!) چه در زمان امام ره و چه بعد از رحلت امام خمینی ره می بینند و میشوند و درک میکنند اما نمی توانند بپذیرند که یک شخصی مثل این آقا دیگر نمی توان عنوان دوستی برای رهبری فعلی نظام حساب باز کرد!

رفتار شخص رهبری و عناصر سازنده ی نظام همواره برگرفته از رفتار بصیرت زایی بوده است.

در رفتار بصیرت گونه، شما به مردم دستور نمی دهید،راهشان را اجباری انتخاب نمی کنید،بلکه با گذاشتن عناصر نامطلوب و مطلوب در کنار هم و بیان ویژگی های هر دو عنصر و جریان ها، به مردم یاد می دهید تا خودشان بتوانند عنصر مطلوب را انتخاب کنند.

در قضیه شخص میرحسین موسوی،این فرد برای نسل های سوم و جهارم انقلاب،فردی ناشناخته و برای نسل های اول و دوم انقلاب یاد آور خاطرات دوران جنگ و امام راحل بود،اما شخص موسوی،از همان ایان تفکرات غرب گریانه وی و عدم اعتقاد عملی وی برای برخی دلسوزان نظان از جمله شهیدان حسن آیت و ...روشن بود.

نظام در قضیه فتنه 88 کاملا در طول 8 ماه،طوری رفتار کرد که مردم خودشان دریابند که وی و برخی از اطرافیانش جز عناصر نامطلوب هستند،کله شقی ها و یکدنگی های میرحسین موسوی تشخیص را برای مردم آسان تر نمود.

در قضیه بنی صدر و با توجه به قسم حضرت امام مبنی بر موافق نبودن با بنی صدر و لزوم احترام به رای مردم کار را به جایی رساند که اول مردم تشخصی دادند که بنی صدر از منافقین است و رای مجلس اول،عزل وی توسط امام جای هیچ شک و شبهه ایی باقی نگذاشت.

هاشمی رفسنجانی هم اکنون با خاطره سازی های خود سعی بر آن دارد که ذهن نسل سوم و چهارم انقلاب که جوان ها و نوجوان ها را تشکیل میدهند،درگیر این نکته سازد که اگر امام بنیان گذار انقلاب اسلامی بود،من یعنی هاشمی رفسنجانی نیز اهرم اصلی کمک امام بودم!


هاشمی اعتقادی به اصل ولایت فقیه هم اگر داشته باشد که ندارد،اعتقادی به شخص رهبری فعای نظام ندارد،هاشمی برای پیشبرد اهداف خود و برداشتن رقیبان سیاسی و انتقام گیری از اصلاحطلبان تا اصولگریان اول میرحسین موسوی را منزوی ساخت و سپس به سراغ بیت امام رفته است.

مطمئنا شخص بعدی خود علی لاریجانی رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی خواهد بود.

حملات او در چهار دور انتخابات ها از ریاست جمهوری تا مجلس شورای اسلامی به شورای نگهبان و بیان حفظ رای و ایجاد شبهات مختلف در ذهن جوانان نشان میدهد او از یک بیماری سیاسی رنج میبرد.

علیرضا
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۴ نظر

برای برخی ها برخی مسائل به قدری پیچیده است که اصلا ذهن شان توان تحلیل و پردازش آنرا ندارد.

معلوم نیست چرا برخی مسائل ساده ی طبیعی و زندگی را میخواهند پیچیده جلوه بدهند،میگویند باید آزادی باشد،می گویند چرا به جای رسیدگی به مسائل اقتصادی و فساد اقتصادی به حجاب و پوشش چهار تا دهتر گیر می دهید؟

می گویند چرا گشت ارشاد وجود دارد؟ می گویند یعنی چه که جنس مذکر به گناه می افتد؟

اصلا پیچیده نگاری و انگاری مسائل ساده ی طبیعت خود یک خیانت است.

شهوت پرستان و بی خیال اندیشان، در اوج لذت های جنسی، نمی توانند هضم کنند که خودشان غرق شده اند، خود را به بی خیالی می زنند!

ماشاالله از بالا تا پایین مملکت ما پر از دکتران اقتصاد دان! اما چند نفر توانسته اند عرضه کنند تا مسائل اقتصادی را حل کنند؟ همگی از چپ تا راست ادعای اقتصاد میکنند! اما جوان به دلیل مسائل اقتصادی نمی تواند ازدواج کند!

از آن طرف جوان مجرد را در اوج فشار جنسی و عدم برآورده سازی نیازهای جنسی می فرستیم به دانشگاه! در کنار چند عدد جنس مخالف!

بعد می گوییم جوان! تو نیاز به ازدواج داری ولی به جنس مخالفت نگاه نکن ! حرف نزن! دست نده! جزوه ردو بدل نکن!

از آن طرف به دختر جوان میگوییم تو چه حق داری خود را بد حجاب و آرایش کرده بیرون بیاوری؟ اصلا چه حق  داری خود را عرضه کنی؟

رسما یک ماله ی عظیم بر تمام مسائل طبیعی بشر می کشیم ! حالا میاییم گشت ارشاد می گذاریم ! از آن طرف مردم را به پلیس بدبین می کنیم!

همان اندازه که پسران جوان شهوت دیدن دارند،دختران جوان شهوت دیده شدن دارند! همان اندازه که از پسران جوان انتظار داریم به نامحرم نگاه نکنند،همان اندازه باید توقع داشته باشیم دختران جلوی شهوت عرضه و دیده شدن خود را کنترل کنند!

اصلا مگر می شود سر جوان را با چهار واحد درس سر گرم کرد و بعد انتظار داشته باشیم وی به گناه نیافتد ؟

پدر خانواده خودش در اوج نداری و فقیری ازدواج کرده،وقتی پسرش یا خواستگار دخترش،قصد ازدواج دارد،از وی انتظار داریم گنج قارون رایک شبه برای دردانه مان بیاورد ؟

چرا مسائل ساده ی دنیای طبیعت را می خواهیم یا نبینیم و یا این قدر پیچیده جلوه دهیم که حل شدنش غیر ممکن و سخت به نظر بیاید؟

چه دست هایی پشت تغییر فرهنگ جنسی کشور ایران فعال است ؟



علیرضا
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

اصلا جنابمان در ذهن خیلی مبارکمان به یاد ندارد که از وقتی پاهای مبارک و خوش بویمان  را بر پهنه ی گیتی قدم نهادیم،در شانس به ما عالیجنابان سلامی کرده باشد!

اصلا شاید آن زمان،از این آیفون های تصویری هوشمند،عرصه ی وجود را طی نکرده بودندی یا شاید هم به مانند این گردالی پزان سریع الپخت کش لقمه ... یک کلوز دور بر شیشه ی ماتشان انداخته بودند و ما مدارج عالیه برای فهم این قاعده را نداشتیم..

البته بعد ها ذهن مبارک فهمید که مشکل از ذکور بودن ما اجناس سخت جان هفت جان دارد!

شاید بیاد نداشته باشیم باری به اتوبوس های عموشهردار سوار شده باشیم و بتوانیم براحتی بر روی یکی از این مبل های لاستیکی سخت ،آسان جلوس کرده باشیم!

یا  بدون ترشح آندرنالین و همه ناله های درونی مان و بدون استرس این که بتوانیم به سهولت بر صندلی جلوی تاکسی نشسته باشیم در مغز گران مایه مان چییزی به یاد بیاوریم!

هر بار که خواستیم بر اتوبوسی مینی بوسی و هر مرکب بوس دار دیگری اوتراق نماییم با صحنه ی وارد شدن پیرمرد کمر شکسته و ایضا دستان لرزان ویبره مانندش مواجه نشویم و یا با آن چشمان از حدقه بیرون زده و آب مرواریدی اش مواجه نشویم که با زبان بی زبانی به من فلک زده بهفماند که ای جوانک

،گر تو آنجا نشسته ایی ملکی مشاع است که سند شش دانگش در جیب من است! از جایت برخیز قبل از این که زبان بی زبان،زبان باز شود!

(البته کاریکاتور بالا حس درونی مان را بر خلاف حس بیرونی مان،نمایش میدهد)

یا به مانند گوسفندان ،آرزوی نشستن بر صندلی جلو و در کنار راننده بر دلمان ماند از بس که هر بار ما سوار شدیم یک زن مثلا با عفت ماتیک و گچ و سیمان مالیده بر صورت بیاید با صدای نازک از نی قلیون عبور یک طرفه کرده اش بگوید آقاااا ببخشیییید میشه برید عقب بشینید....!

انگار این غیرت از خدا بی خبر مگر میگذارد! آدمی را به مانند فنری از جا می پراند و زبان که دوصد لعنت بر او باد ،به مانند لوله ی اگزوز می گوید چشم و من بی نوا بدون آن که دلم بر این غصب ناگهانی و خشن راضی باشد ناچار می شوم در اتوبوس ها به مانند گوشت های آویزان در قصابی بایستم و در تاکسی ها بر روی صندلی عقب به مانند کتاب های فشرده شده در یک قفسه ی کوچک وآهنی سرد کتابخانه ،جمع شویم مبادا که سیبیل درشت کناری مان ،آن حالت  دهان گشاد شده ی پاهایش کمی کوچک شود!

آری،جنس ذکور بدبختی های زیاد تری دارد که ما نخواستیم بر غم هم جنس های خود بیافزاییم...

همین....

علیرضا
۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

همیشه لازم نیست دلبستگی ها و علایق یک جنس را از همان جنس سوال کنید،کافی است این علایق و دلبستگی ها را از جنس مخالف سوال کنید تا بدانید جنس دیگر چقدر در اشتباه فکری و عملی به سر می برد.

این مطلب صرفا برای دخترانی  که چادر دارند نیست! برای دختران مذهبی و اهل نماز هم نیست! این پست صرفا برای افرادیست که آینه دستی و خانه شان،50 درصد منظره ی روبرو ی روزمره شان را تشکیل می دهد!!!

ازدواج و به طبع آن،رابطه ی زناشویی یا رابطه ی جنسی دو جنس یکی از نیازهای بشری هر انسانیست.

اگر از پسران سوال کنید چرا ازدواج نمی کنید،همیشه بعد از بیان مشکلات مالی و خانوادگی و.. یکی از مشکلاتی که بیان میکنند (که البته ناشی از تفکر غلط است) این است که بیان میکنند دختر باکره ایی (باعرض معذرت) یا نیست (با اغراق) یا اگر هم هست بسیار کم و ناچیز است.

شاید در مرحله ی اول ،دختران که در لفظ اجتماع به آنها بدحجاب و بیحجاب گفته میشود،از این گونه موارد شاکی شوند و بگویند مگر هر دختری که چادری نیست،هرزه است و برعکس! 

بله شاید این منطق غلط باشد و این گونه نباشد! ولی جالب است بدانید این تفکر این که هر دختر خیابانی و بدحجاب،هرزه و تن فروش است را پسرانی دارند که خود یا اهل رابطه ی نامشروع اند یا اهل دوست دختر داشتن و یا تفکرات غیر اسلامی هستند!

شاید آن زمان که شاعر میگفت کافر همه را به کیش خود پندارد،فکر نمی کرد که این ضرب المثل جالبش،در مورد دختران بدحجاب و پسران مسئله دار جنسی حتی صدق کند!

علیرضا
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر