فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

علیرضا
۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

هاشمی رفسنجانی در زمان دولت اول احمدی نژاد به همراه خانواده در قالب یک هیات چند ده نفره سفرهایی را به عربستان و سوریه و عراق انجام داد،در عربستان،ملک عبدالله استقبال خوبی از او خانواده اش و برخی سیاسیون همراه او انجام داد،تصاویر ضیافت شام او با شاه سعودی،صدا خیلی ها را از جمله برخی از حامیانش دراورد! بریزبپاشی که انجام شد،هنوز در ذهن خیلی ها باقی مانده است!

بعد از سوریه و دیدار با بشار اسد،به عراق سفر کرد،در دیدار های ملاقات در عراق،به همراه محسن رضایی،و تنی چند از اعضای دفتر و مجمع تشخیص..به دیدار ایت الله سیستانی رفتند،بیت ایت الله سیستانی به مانند روال دیدار های همیشگی ازورود خبرنگاران و عکاسان خبری،جلوگیری میکند!مسیح مهاجری،مسئول روزنامه جمهوری اسلامی از ارادتمندان هاشمی که در ان سفر همراه وی بود در باره ان دیدار مطالب جالبی را بیان میکند! مهاجری بعد از توصیف اندازه و ابعاد اتاق ملاقات ایت الله سید علی سیستانی،نحوه نشستن و ترتیب افراد،نکاتی را بیان کرد که هنوز که هنوز است برای همه جالب است.

مهاجری از گفتگوی هاشمی رفسنجانی با سیستانی میگوید که بعد از احوال پرسی و عرض خیر مقدم،هاشمی از اقدامات وحدت افرین اقای سیستانی و رهبری مردم عراق تشکر میکند و در مقابل اقای سیستانی به مانند دیگر مراجع به قول معروف،شکسته نفسی مینماید و در ادامه گفتگو اقای سیستانی از روابط هاشمی با دیگر سیاسیون در ایران سوالاتی را از هاشمی میپرسد،علی الخصوص از روابط هاشمی با رهبری ایران میپرسد که هاشمی در جواب میگوید روابط من با اقای خامنه ایی بسیار عالی و صمیمانه است! ولی اقای سیستانی میگوید اخباری دیگری دست من میرسد!

علیرضا
۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

زمانی که #خاتمی دولت خودش را روبه پایان میدید،به دنبال یک جانشین مناسب برای خود بود تا بتواند اهداف سیاسی اش را دنبال کند،بعد از تلاش های فراوان،دو نفر به نمایندگی از خاتمی در #انتخابات نهم ریاست جمهوری شرکت می کردند،یک نفر نامزد اصلی و دیگری بیشتر #نامزد رزو بود! دکتر #مصطفی_معین ،وزیر علوم اش،نامزد اصلی وی بود،و #مهر_علیزاده نقش داغ کردن تنور را بر عهده داشت،در روز های پایانی #هاشمی_رفسنجانی کهن سال نیز احساس وظیفه کرد تا به قول خودش بتواند #اتحاد و وحدتی مضاعف در دل #اصولگرایان به وجود اورد! هاشمی در جایی گفته بود این #کوتوله ها(بخوانید دیگر نامزدهای انتخابات)نمی توانند رای لازم رابه دست اوردند و باید رئیس جمهوری انتخاب شود تا رای بالایی داشته باشد تا ابروی بین الملی ایران از بین نرود!

مصطفی معین،به همراه علیزاده و چند نفر دیگر رد صلاحیت شدند ولی با نامه نگاری خاتمی با #رهبری ،این دو نفر با حکم حکومتی آیت الله #سید_علی_خامنه ای،تایید صلاحیت شدند،تا خاتمی و جریان #اصلاحات نتوانند انتخابات را تهدید و یا کم رنگ و مظلوم نمایی کنند،شعار اصلی معین همان شعار لیبرالیستی #حسن_روحانی در دولت یازدهم بود،معین اعتقاد داشت که نباید کسی را بزود وارد #بهشت کرد! جریان اصلاحات و رادیکال های درون ان که عمر سیاسی خود را در پاستور روبه پایان می دیدند!پروژه ی #جرج_بوش هراسی را راه انداختند،تمام روزنامه های اصلاحطلب هر روز از حمله قریب الوقوع امریکا که افغانستان و عراق را در مدت کمتر از 10 ماه و کل منطقه را به نوعی با پایگاه هایش به کنترل خود در اورده بود،مردم را میترساندند! و به مردم این گونه القا میکردند که اگر از میان معین و مهر علیزاده کسی رای نیاورد،ایران نیز وارد جنگ با امریکا خواهد شد و سرنوشتی بهتر از افغانستان برای ایران بدست نمیاید!

علیرضا
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۷:۰۴ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲ نظر

وقتی #احمدی_نژاد،شهردار تهران در سال 84 به عنوان رئیس جمهور از سوی مردم انتخاب شد،و #قالیباف از شکست خوردگان دور اول بود،فکر میکرد که میتواند با شهردار تهران شدن خود،راه دستیابی به منصب ریاست جمهوری را بدست اورد،بعد از چهار سال،دوباره با توصیه نزدیکان #هاشمی_رفسنجانی و بازی کردن در نقشه هاشمی،ستادهای خود را تشکیل دادولی بعد از مدتی منصرف شد و نیمی از ستادهای خود را در اختیار #میر_حسین_موسوی قرار داد،یکی از اشتباهات احمدی نژاد این بود که فکر میکرد اگر به رقیب خود یعنی #علی_لاریجانی،مقام و منصبی بدهد،دفع شر کرده و خیال اش از او راحت می شود! لاریجانی اول با قبول دبیر شورای #امنیت ملی از84 تا سال 86 و سپس کاندیداتوری نمایندگی #مجلس از #قم و کسب رای و راه یابی به مجلس،از حمایت دولت احمدی نژاد با تمام قدرت برای ریاست مجلس استفاده کرد و این شد که احمدی نژاد با میدان دادن به رقیب خود،زمینه را برای تضعیف خود فراهم کرد! لاریجانی از جمله سیاست مدارانی بود که در #انتخابات 88 کاملا مرموزانه عمل کرد و حتی اخباری از #رای او به میرحسین نیز حکایت داشت!بعد از فتنه هم با بیانیه های دوپهلو به مقابله با فتنه پرداخت!و تا سال 92 بر تضادش و دشمنی با احمدی نژاد افزود...

علیرضا
۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

وقتی در کارزار مناظرات سال 88 در تلوزیون و در پخش زنده،محمود احمدی نژاد از اقدامات #ناطق_نوری و پسر بزرگش و شخص مهدی #هاشمی فرزند کوچک اکبر رفسنجانی،دیدار های مخفیانه محمد #خاتمی با پادشاه عربستان سعودی سوالاتی را به صورت انتقادی پرسید،#میر_حسین_موسوی که حسابی جا خورده بود و گیج شده بود و جوابی قانع کننده برای سوالات احمدی نژاد نداشت،گفت اینها اشخاص بزرگی هستند و باید خودشان در فرصت جداگانه جواب بدهند و در مقابل محمود احمدی نژاد یک جمله را به صراحت بیان کرد و گفت اقای موسوی اینها(اشخاص ذکرشده)حامیان شما هستند و از شما حمایت میکنند!

یکی از ادعاهای خلاف و مضحک ستادمیرحسین موسوی مبنی بر #تقلب در انتخابات88 این بود که احمدی نژاد مردم را به اشتباه انداخته و کاری کرده که مردم فکر کنند میرحسین همان هاشمی رفسنجانی و خاتمی و... است! و بر این موضع تاکید می کردند که احمدی نژاد با این کارها،مردم را فریب داده و از رای دادن مردم به موسوی پشیمان و جلوگیری کرده است!

چهارسال بعد و در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری،این بار با رد صلاحیت هاشمی و اجرای پروژه مظلوم نمایی از طرف ستاد وی،حسن روحانی مامور می شودکه کاندید اصلی این جریان در انتخابات 92 شود،در فیلم تبلیغاتی اش،از حمایت های خاص و قاطع هاشمی رفسنجانی از وی تا حمایت های صریح محمد خاتمی و تعریف و تمجید های وی از روحانی را نمایش میدهد و بعد از پیروزی در انتخابات،تیم رسانه ای روحانی که حالا دیگر رسما شده اند تیم رسانه ایی دولتش! این گونه در اخبار و تحلیل ها بیان میکنند که عامل مهم پیروزی #روحانی در انتخابات 92 اعلام حمایت های اشخاصی چون هاشمی و ناطق و خاتمی از روحانی بوده است و دلیل مهم دیگری همچون وعده های صد روزه و فریب افکار عمومی با جملاتی نظیر چرخش همزمان سانتفیوژ ها و چرخ کارخانه ها نبوده است!

بار دیگر در انتخابات 94 مجلس،ویدیوی #تکرار_میکنم خاتمی و سخنرانی هاشمی برای #لیست_امید و ... دست به دست پخش می شود و عامل پیرزی لیست امید در تهران را حمایت خاتمی و هاشمی و... اعلام میکنند! ولی هیچ گاه نمی گویند جمیعت میلیونی پایین شهر نشین تهران در سال 94 به دلیل اقدامات نامناسب روحانی در اقتصاد، بیست درصد کمتر نسبت به انتخابات قبلی شرکت کرده اند و از آن طرف بالاشهرنشینان تهرانی بیست درصد بیشتر و رای به لیست امید داده اند! و اعلام میکنند کل تهران به این لیست رای داده است!

معلوم نیست سیاست فریب و یک بام و دوهوای اصلاحطلبان تا بکجا ادامه خواهد داشت...

همین...

عضویت در کانال:

https://telegram.me/joinchat/AjzDWTuoHYOXY5tQ3IHuyA

علیرضا
۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

علیرضا
۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

نمی دانم!شاید مشکل من و امثال بنده این باشد که کمی تا حدی حرف هایمان را رک و صریح می زنیم،اگر در جمع تعدادی از دختران بگوییم به بی ادبی متهم میشویم و اگر در جمع تعدادی از مردان بگوییم به ثروتمند بودن و غیره!

اما نمی شود حقیقت را نگفت و نمی شود این حقیقت را در سینه نگه داشت و به زبان نیاورد!

اما چه کنیم که خانواده هایمان و زندگی مان و نسل مان و ... همه در خطر است.مهم ترین معضل امروز جامعه ی ما اشتغال و کار است،در کشوری هستیم که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنیم،تعداد بسیاری از مردان بیکار هستند،و وضع ازدواج جوانان بسیار نامناسب و معیشت خانواده در خطر است.

حالا با تمام تفاسیر و تمام بحث ها معلوم نیست چرا در کشوری که مردان وضع کار خوبی ندارند عده ای از پسران رو به تن پروری اورده اند؟ معلوم نیست چرا برخی ها حاضرند خودشان در خانه لم بدهند و یا استراحت کنند و یا در شغل خودشان راحت طلب باشند ولی اجازه بدهند همسرشان در جایی بیرون از خانه مشغول کار شود؟

اشتباه نکنید و سریع موضع گیری نکنید،اما مشکل اصلی از خود بانوان و خواهران محترم است.چرا برخی خانم ها اصرار دارند در بیرون از خانه کار کنند؟ چرا برخی از خانم ها فکر می کنند اگر هرچه بیشتر شبیه به مردان شوند و به مانند مردان،بتوانند پول دربیاورند!قهرمان هستند؟ این تفکرات فمینیستی چگونه در ذهن زنان ایرانی رسوخ کرده است؟

کار به جایی رسیده است که دختران به این امید وارد دانشگاه و مراکز اموزشی میشوند که در اینده بتوانند شغلی برای خود پیدا کنند! لطفا مغلطه نکنید! منظور ما همه رشته ها و شغل ها نیست! برخی مشاغل مثل معلمی یا پزشکی نیاز جامعه است که زنان نیز در ان حضور داشته باشند!(که حتی در این بین نیز استثناهایی است) ولی ایا با وجدانتان میتوانید کنار بیایید و از خیر لفظ خانم دکتر و خانم مهندس و خانم کارمند فلان پایه بگذرید و به فکر تربیت نسل بعد یعنی فرزندانتان باشید؟

بعضی ها عشقشان این است که به مانند همسر خود کار کنند و به زعم خود فکر میکنند اگر بتوانند مستقلا پول در بیاورند یعنی این که خیلی زرنگ هستند! ولی باید گفت زهی خیال باطل!

وقتی به فلان دختر میگوییم چرا دوست داری خودت در بیرون از خانه مشغول باشی و کار کنی،او میگوید دوست دارم مستقل باشم! مثل این می ماند که به یک مرد بگویی چرا دوست داری خانواده داشته باشی و او بگوید چون دیگران دارند!!!

علیرضا
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ نظر

 

شرحی بر کوروش گرایی جوانان سرزمین ام

1:اصولا معلوم نیست جامعه شناسان ما در کشور،مشغول چه کاری هستند؟ چرا هیچ وقت نمی توانند پدیده های اجتماعی را رصد و پیگیری و تحلیل درستی از آن ارائه دهند،معلوم نیست تا کی باید به ساز جامعه شناسانی برقصیم که فقط متون غربی را حفظ  ضبط کرده اند و نمی توانند از خود چیزی بیرون تراوش کنند...

2:توافقی در عالم سیاست شکل میگیرد و اسمش را اول لوزان و دوباره در چند روز بعد با توافق دیگری اسمش را برجام میگذارند،جوانک هایی به بیرون میریزند و میرقصند و شادمانی میکنند بدون آنکه چیزی از متن و مفاد و عواقب خطرناکش بدانند! و شعر خر برفت و خربرفت میخوانند و با سادگی هرچه تمام میشوند نماد جوانک های عصر ما! یا همان عصر ارتباطات....

تیمی به جام جهانی فوتبال میرود،با یک بازی احساسی و شتاب زده و غیرمنطقی،در دقیقه ی اخر گل میخورد و میبازد! ملتی دوباره به بیرون میریزند،چنان شادی میکنند که هر بیننده ی خارجی اگر ببیند فکر میکند که تیم شان یا قهرمان جام شده است و یا حداقل در صورت عدم کسب مقامی،یکی از تیم های بزرگ فوتبال را شکست داده ولی داستان خنده دار و غم انگیزآنجاست که نه بردی در کار بوده و نه کسب مقامی! بلکه با افتخار شکستی را قبول کرده و در شادی شکست تیم ملی کشورشان به پایکوبی و بزن و برقص مشغول شده اند!

یا قبل تر ازآن،خوااننده ایی نچندان معروف،به دلیل بیماری از دنیا میرود،عده ای جوان به مدد همین شبکه های اجتماعی،به زعم خودشان با دوربین های روشن گوشی هایشان،به تشیع جنازه اش میروند و در اخر با بزن ورقص و خواندن برخی از موسیقی و متن های آن خواننده ،تعجب همگان را بر می انگیزند!


علیرضا
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر

جوانان ما در خیلی زمینه ها عقب هستند یا به عبارت بهتر بگوییم عقب مانده هستند،در خیلی چیزهایی که فکر میکنیم که جوانان ما استاد هستند ولی شاید حتی یک دستمال لنگ کش ساده هم نباشند!

یکی از همین چیزها،عشق ورزیدن به جنس مخالف در قالب زندگی مشترک است. دختران و پسران نمی دانند و یا شیاد هم میدانند ولی نمی توانند با همسر خود،عشق بازی کنند،یک مرد ویا یک زن،اصلا نمیدانند فرق عشق بازی با همسر،با بازی های جنسی زندگی مشترک چیست؟یک جوان شاید بتواند یا بدند چگونه به گزینه مورد نظر خود برسد و ازدواج کند ولی نمی تواند بعد از خوانده شدن عقد،ابراز عشق بکند...!

البته خب تا حد زیادی هم تقصیر ندارند!!! وقتی به هنر موسیقی و خوانندگی نگاه میکنیم،پر شده است از شعر هایی که جز توصیف حجم و وزن و رنگ همسر خود ،چیز برای گفتن ندارند! بسیاری از شعر ها در عین شاد بودن،زمینه و عمق افسردگی دارند! متن موسیقی گواه از یک بیماری اختلاق دوقطبی میدهد! رنگ موسیقی مشکیست چون میگویند مشکی رنگ عشق است! وزن موسیقی زیادی سبک است! به قدری سبک است که معشوق و عاشق گاهی رویشان نمی شود با هم به یک موسیقی و ریتم اش گوش دهند! حتی اگر بویی از زندگی مذهبی نداشته باشند!


عشق

علیرضا
۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر
دبستان که بودیم،بنا به شرایط آن زمان و تعداد دروس در آن زمان فقط یک ساعت در هفته کلاس قرآن داشتیم،یعنی بعد از سوم ابتدایی این یک ساعت اضافه شد،چیزی به اسم تعلیمات دینی نداشتیم،معلم قرآن ما فردی بود با قدی بلند،موهای جوگندمی،لخت و شانه کشیده و همیشه کت و شلوار پوش! چهره ای مهربانی داشت،در واقع کار اصلی اش برگزاری امورات فرهنگی مدرسه و مسئول کتابخانه بود! کتابخانه که نه! اتاقکی بود که حدود 200 تا 300 کتاب مخصوص سنین کم داشت.
در همان یک ساعت کلاس قرآن،می بایست نوار قرآن میاورد و با ان ضبط های قدیمی،برایمان قرآن سه بار تکرار پخش میکرد،کلاس شلوغی داشتیم،چیزی حدود 45 نفر دانش آموز بودیم،هم باید کنترل نظم بچه را اداره می کرد و هم تدریس! یادم میاید یکبار که خیلی کلاس شلوغ شده بود،کنترل اش را از دست داده بود و من بخت برگشته و از همه جا بی خبر خواستم سوالی از او بپرسم که به ناگاه یک سیلی آب دار جانانه ای نثار من کرد و بعد گذشت دقایقی آمد از من معذرت خواهی کرد!
کلا دیگر علاقه به شخصیت و تدریسش را از دلم بخاطر یک عدم کنترل رفتارش! در دلم از بین رفت!
وقتی که به مقطع بعدی یا همان راهنمایی رفتیم،کلاس اول راهنمایی آن زمان یا ششم ابتدایی فعلی! چیزی به اسم معلم دینی نداشتیم!یعنی بهتر بگویم،در مذهبی ترین شهرایران!مدرسه ی ما برای بچه های کلاس اولی،معلم دینی نداشت! یک معلم عربی هم داشتیم که به فراخور درس اش،بازهم کلاس به اسم دینی شناخته می شد ولی کتاب تعلیمات دینی را درس نمی داد و عربی تدریس می کرد،معلم اش روحانی بود،برای کلاس دینی،مدیر مدرسه مان که خودش قبلا معلم درس عربی بود،معلم کتاب فارسی مان را مجاب کرد تا دینی و قرآن تدریس کند! بنده خدا به غیر از خواندن سوره توحید و حمد، نمی توانست یک کلمه قرآن را به صورت درست و یا حداقل با لهجه فارسی بخواند چه برسد به عربی! همیشه هم به خاطر عادتی که داشت آب دهان در حین گفتار از دهنش خارج میشد و با روخوانی چهارتا حدیث و داستان از زمان صدر اسلام،سریع کلاس را جمع میکرد و با بچه ها درباره موضوعات متفرقه و .. حرف میزد و به قول معروف وقت گذرانی می کرد....
در سال دوم و سوم راهنمایی،معلمی برای تعلیمات دینی برایمان انتخاب کردند که حال خودش را نداشت،ریش هایش را با ماشین میزد،موقع گفتار عادت داشت لبانش را غنچه کند و با تلفظ غلیظ برخی حروف مثل غین و عین و ...میخواست سطح سوادش را به رخ ما بکشد.
به حضرت شلنگ و جناب خط کش فلزی اعتقادی راسخ داشت،کوچکترین بی نظمی از نظر او مساوی بود با جریمه رونویسی از کتاب تعلیمات پر حروف دینی و خوردن تعداد زیادی ضربه شلنگ و سیلی کشیده بود! آن قدری که بچه ها از او می ترسیدن،از معاونین و ناظم مدرسه حساب نمی بردند! تنها باری که بچه ها از او نترسیدن و از چیز دیگر داشتند از ترس بر خود می لرزیدند،نوار صوتی سیاحت غرب مربوط به خواب یکی از علما از دنیای برزخ و لحظه دیدار ملک الموت بود!
معلم عربی مان،همیشه مغرور و کمی زیادی لوث و نغ نغ کن بود،هیکلی درشت و چهره ای تیره با موهای ریخته داشت!همیشه به لیسانس حقوقش اش می نازید و تعریف می کرد،همیشه بچه ها را تهدید میکرد که اگر معلم نبود، الان یک وکیل پایه 1 دادگستری میشد،او هم از اقدامات فیزیکی برای آرام کردن بچه و گفتن جوک های بی مزه کم نمی گذاشت! عوضش در سوم راهنمایی،او شد ناظم و یک معلم عربی روحانی با اخلاقیات خوب و کمی بد آمد و روزگار سپری شد!
جالب بود که از بچه های کلاس،حداقل 15 نفر از بچه ها،پدرهایشان روحانی بودند...!
در اول دبیرستان معلمی آمد که بعدا فهمیدیم در کار ملک و املاک است و حسابی پول دار و به زعم خودش برای قربت الی الله و ... می آمد تدریس! اخلاقش بسیار بد بود،ما که خانواده مان مذهبی بود از این آدم بدمان میامد تا آن پسر آخر کلاس نشسته و به قول خودشان لات خیابانی! عوضش همیشه داستان های اخلاقی میگفت!به هر بهانه و چیزی سعی میکرد حال یکی را بگیرد،اگر گیر نمیداد،حالش خوب نمی شد،به قدری از او و درس دادنش زده شده بودیم که در زمان کنکور از این که کتاب دینی اول دبیرستان را نمی خواندم خوشحال بودم!
در سال های بعدی معلمی خوش اخلاق و خوش برخوردی امد که البته بعضی اوقات با شیطنت های برخی بچه کمی ناراحت میشد! مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به خوبی تدریس میکرد و بیشترین اطلاعات و یادگیری بنده برای آن زمان می باشد!
به طوری که بعد از اتمام دبیرستان،او به قدری شاگردانش را دوست میداشت که هر وقت در خیابان یکی از ماها را میدید،احوال پرسی میکرد و حسابی ما را شرمنده منش و اخلاقش میکرد،معلم زیست و معلم شیمی مان مذهبی بودند،با خودم میگفتم کاش اینها هم برای بقیه دینی تدریس میکردند،تدریس اینها هم عالی بود،من حتی بدون خواندن کتاب و جزوه و صرفا با گوش کردن سر کلاس های اینان،امتحانات نهایی را پاس کردم!
در دانشگاه،به غیر از یکی دوتا از استادهای دروس دینی و عمومی مان،بقیه واقعا تدریس خوبی نداشتند،کلاس هایشان خسته کننده بود،دانشجوها باسختی کلاس ها را میگذارندند و به قولی وقت گذرانی میکردند!عوضش برخی از اساتید که عقیده های درست و درمانی هم نداشتند و خیلی علیه السلام بودند...با دانشجو چنان رفیق می شدند که دانشجو ها ول کن آن استاد نمی شدنددختران مجذوب میکردند و پسران را با حرف های پوچ ولی قشنگ ! فریب می دادند...
آن استاد هایی هم که مذهبی بودند،شاید به خاطر ترس از ارتباط با دختران کلاس،یا شاید هم چیز های دیگر خیلی زیادی سنگین بودند و جذبه خاصی از خود نشان نمی دادند!
همه این ها را گفتم که بگویم جدا از چاپ بد کتب دینی و عربی آن زمان ما،تصاویر گرافیکی کم کیفیت،نوع تدریس و اخلاق برخی معلمان این دروس مهم به قدری بد بوده که به چشمان خودم می دیدم که برخی دانش آموزان از لج آن معلم مسئله دار،با نماز خواندن و قرآن خواندن مشکل پیدا میکردند! و این در حالی بود که اکثر خانواده هایمان مذهبی بودند...حالا از وضع و اوضای مدارس دخترانه خبری ندارم!
این را هم بگویم بد نیست،در اردوهایی که بسیج میرفتیم و در دوره هایی که شرکت میکردیم،اساتیدی که برای دروس فلسفه اسلامی و دین و...میامدند عالی بودند که برخی دانشجو ها بعد از اتمام تحصیلات به خاطر جذبه و اخلاق و تدریس خیلی خوب آنان الان در حوزه در س میخوانند و طلبه شده اند!
نخواستم درباره ی معلمان دیگر دروس حرف بزنم! ولی دیگر دروس هم اگر معلمی در ظاهر مذهبی بود و اخلاق خوشی نداشت و همان نتایج را بروز می دادند....راحتر بگویم،به طور مثال در دبیرستان،معلم ادبیاتی داشیتم که بعدها فهمیدیم در عملیات فاو،در اروندرود جانباز شده است،به قدری هم اخلاق و هم تدریسش عالی بود که دوست داشتم بروم در دانشگاه ادبیات بخوانم!
همیشه خودمان با دست خودمان به نسل های جوان ضربه میزنیم،همیشه از خودمان ضربه خوردیم و دشمنان با خیال آسوده نظاره گر بودند...!
کاش همه معلمان ،کارشان را با مقدار پولی که بدست می آوردند مقایسه نمی کردند....
همین...
علیرضا
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳ نظر