فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لباس» ثبت شده است

گشت ارشاد

دانشگاه که بودیم،روزی یکی از همکلاسی ها که ظاهر نسبتا جلف و ..داشت! یکی از بچه هایی را که با بسیج دانشگاه همکاری میکرد و ظاهر خیلی نامناسب تری  داشت را می بیند و به من که در بسیج دانشگاه بودم میگوید آدم در هر حیطه ای وارد می شود باید قواعد ظاهری از حرف زدن تا لباس پوشیدن را در معیار های حداقلی !حداقل حفظ کند تا ان مجموعه یک زمان زیر سوال نرود...!

ماموران نیروی انتظامی،از پایین ترین رده تا بالاترین رده،بسیار زحمتکش هستند،خانواده هایشان بخاطر شیفت ها و کارهای فوق العاده در هر زمان و مکان در فشار هستند،حقوقشان نجومی که نه!زمینی هم نیست!ماموریت های مختلف،کار سنگین و...وگشت ارشادی که همیشه بخاطر نگاه های سیاسی مغضوب همه ی جناح های سیاسی و دولت های قبلی و فعلی بوده است و همیشه مظلوم واقع شده است.

اما تمام دلایل بالا ،دلیل نمی شود که یک نیرو از انتقاد های دلسوزانه در امان!!! باشد...!یا نیاز به ترمیم نیرو و همکاران خود از نظر فرهنگی نداشته باشد.

آنهایی که با کارکنان ناجا،در ارتباط بوده اند،حتما گاهی دیده اند که دختر فلان مامور رتبه بالا یا درجه دار و..حجاب و پوشش خوبی نداشته است!یا دیده اند که فلان مامور ناجا،وقتی در لباس شخصی خود است تیپ ناجور و بعضا خوبی نداشته است!خوشبختانه الان که این مطلب را مینویسم بهار و تابستان نیست که حجم حملات به ماوران ناجا و...بخاطر گشت ارشاد زیاد باشد!پس اگر دوستان ناجایی! انتقاد پذیر باشند که هستند باید دست به ترمیم فرهنگی بزنند! اصولا نیرویی که خود در بین برخی از خانواده های پرسنل خود دچار مشکلات فرهنگی است نمی تواند پاسخ گوی جامعه ایی باشد که برایش در فصول مختلف گشت ارشاد تا گشت جمع آوری گیرنده های غیرمجاز و ماهواره میگذارد...


علیرضا
۱۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۸ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۶ نظر

خواهرم! نمیدانم چگونه و از چه راهی از شما تشکر کنم! اصلا زبانم و دست هایم و تمام وجودم در مقابل کاری که برای من میکنی،ناتوان است که شکر بجای بیاورد...

خواهرم!من درخیابان همان پسری هستم که وقتی تو را میبیند دست و پایش را گم میکند،وقتی باتو بخواهد هم صحبت شود عرق شرم و خجالت تمام بدنش را خیس میکند!

من همان پسری هستم که جرات معاشرت و هم کلامی را با تو ندارد! همان پسری که با ترس خاصی به لباس هایت یک نگاه زیر چشمی میکند!


من آن پسری نیستم که در سر چهار راه به هرزگی مشغول است! چرا که از آبرویش در نزد دوستان و همسایگان میترسد!

من آن پسری هستم که در دانشگاه خودش را پاک جلوه میدهد ولی....

خواهرم! از این که با کارهایت در فضای مجازی،کار مرا و امثال مرا راحت تر کردی سپاس گذارم!

علیرضا
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

همیشه لازم نیست دلبستگی ها و علایق یک جنس را از همان جنس سوال کنید،کافی است این علایق و دلبستگی ها را از جنس مخالف سوال کنید تا بدانید جنس دیگر چقدر در اشتباه فکری و عملی به سر می برد.

این مطلب صرفا برای دخترانی  که چادر دارند نیست! برای دختران مذهبی و اهل نماز هم نیست! این پست صرفا برای افرادیست که آینه دستی و خانه شان،50 درصد منظره ی روبرو ی روزمره شان را تشکیل می دهد!!!

ازدواج و به طبع آن،رابطه ی زناشویی یا رابطه ی جنسی دو جنس یکی از نیازهای بشری هر انسانیست.

اگر از پسران سوال کنید چرا ازدواج نمی کنید،همیشه بعد از بیان مشکلات مالی و خانوادگی و.. یکی از مشکلاتی که بیان میکنند (که البته ناشی از تفکر غلط است) این است که بیان میکنند دختر باکره ایی (باعرض معذرت) یا نیست (با اغراق) یا اگر هم هست بسیار کم و ناچیز است.

شاید در مرحله ی اول ،دختران که در لفظ اجتماع به آنها بدحجاب و بیحجاب گفته میشود،از این گونه موارد شاکی شوند و بگویند مگر هر دختری که چادری نیست،هرزه است و برعکس! 

بله شاید این منطق غلط باشد و این گونه نباشد! ولی جالب است بدانید این تفکر این که هر دختر خیابانی و بدحجاب،هرزه و تن فروش است را پسرانی دارند که خود یا اهل رابطه ی نامشروع اند یا اهل دوست دختر داشتن و یا تفکرات غیر اسلامی هستند!

شاید آن زمان که شاعر میگفت کافر همه را به کیش خود پندارد،فکر نمی کرد که این ضرب المثل جالبش،در مورد دختران بدحجاب و پسران مسئله دار جنسی حتی صدق کند!

علیرضا
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر
این مطلب طنز را برای هفته نامه 9 دی نوشته بودم!که در اینجا منتشر شده...



موضوع انشاء: دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟
کشف انشای یک حقوغ‌دان در کودکی...
ما اهل اینجاییم، من همیشه دوست داشتم روزی به تهران بروم، آخه اونجا بزرگ‌تر از اینجاست، اونجا آدم‌های بزرگی هستند، دوست دارم بروم درس بخوانم تا کسی بشوم، مادرم همیشه من را دعا می‌کند، می‌گوید تو روزی مرد بزرگی می‌شوی، دیروز که داشتم به خانه‌مان می‌رفتم، آرش جلوی من را گرفت و گفت هرچی خوراکی داری باید به من بدهی وگرنه من تو را می‌اندازم توی گل ولای تا لباس‌هایت کثیف بشود، من ترسیده بودم، چون مادرم می‌گوید نباید لباس‌هایت را کثیف کنی! برای همین به آرش پیشنهاد دادم که من خوراکی‌هایم را به تو می‌دهم و تو بذار من به خانه بروم، او قبول کرد...
 هر دو تایمان از معامله راضی شده بودیم، به قول عمو، که از آدم‌های بزرگی است، هر دویمان بازی را برده بودیم... من عمو را زیاد دوست دارم، او هم من را دوست دارد! دیشب خواب دیده بودم که در آینده دوستی خوشخنده پیدا می‌کنم. دیدم او رفته خارج درس خوانده، او پدر پول داری دارد، تعبیرش را از میرزا شنیدم که می‌گفت خوابت تعبیر میشه.

من دوست دارم بروم ملا شوم، چون که شنیدم ملا شدن از آدم شدن آسان‌تر است، برادرم دوست ندارد که ملا شود ولی من دوست دارم فامیلم را عوض کنم، سرکوچهٔ ما یک گروهبان شاهنشاهی زندگی می‌کند، او در خانه‌اش گازانبر دارد و هیکل بزرگی دارد، من از سیبیل‌هایش می‌ترسم، آدم ترسناکی است! یکی از دوستانم بابایش بهش گفته وکیل‌ها فقط یک کیف پر از کاغذ دارند، وخوش تیپ هستند، ولی ما در خانه‌مان به جز یک بیل و آفتابه حلبی، یک داس هم داریم، من طرز کار با داس را از دوستم یاد گرفتم.
من دوست دارم یک حقوق‌دان بشوم و همه به من افتخار کنند. من دوست دارم رئیس بشوم و همهٔ آدم‌های بیکار فامیلمان را استخدام بکنم، پدر یکی از دوستانم همزمان با گرفتن دیپلمش از دبیرستان شهرمان، توانسته لیسانسش را از تهران بگیرد، در محلهٔ ما کسی سیکل ندارد، اگر من دوسال دیگر درس بخوانم، معلمان گفته است که تو می‌توانی سیکل بگیری، یادم هست هر وقت معلممان سر من و بچه‌های کلاس داد کشیده است و ما ترسیده‌ایم، من احساس غرور و عزت می‌کنم که از آدم با قدرتی می‌ترسیم. در شهر کوچک ما کدخدایی هست که قبلا پدرش خان بوده، یعنی او خان‌زاده است.

 او شاه را خیلی دوست دارد، ما هم از او و بچه‌هایش حساب می‌بریم، او هر وقت دوست دارد راه آب قنات را به مردم می‌بنندد، چون اهالی محله ما تنبل هستند نمی‌خوان خودشان قنات بکنند، کار خوبی کردند، چون قنات لباس‌های آدم را کثیف و خاکی می‌کند.
من می‌خواهم در فرنگ درس بخوانم، می‌خواهم حقوغ بخوانم، معلممان می‌گوید حقوغ، دو تا قاف دارد، ولی من می‌دانم که مثل قله قاف، حقوق هم یک قاف دارد...
مادرم هر وقت از دست بابام عصبانی می‌شود می‌گوید مرغ یکپا دارد! ولی مرغ‌های خانه کدخدا با اینکه دوتا پا دارند، همیشه با یکپا می‌پرند و بال‌هایشان را باهم و کنار هم می‌ذارند، مرغ‌هایشان در کوچهٔ پشتی ما پیاده روی می‌کنند...
راستی آقا معلممان گفته دیگر از این انشا‌ها، ننویسم، چون آقامدیر خوشش نمی‌آید، او دوست کدخدا است، او همیشه کروات می‌بندد، عمو کروات ندارد، او باغ پسته در شهرشان دارد، او دوست دارد پنج تا بچه داشته باشد و همه‌شان اهل تجارت و زرنگ بازی باشند، ولی من دوست دارم یک حقوق‌دان بشوم، چون دوستم می‌گوید حقوغ‌دان‌ها می‌توانند همهٔ جاده‌ها را آسفالت کنند، آخه دوست باباش دیروز یک نفر را ورداشت یکجایش را آسفالت کرد، من و دوستم نمی‌دانیم کجا را برایش آسفالتکاری کرده، چون دوستم می‌گوید از دیروز اون آدمه دیگر حرفی نزده....
ولی پدرم می‌گوید آسفالت کاری، کار قیرگونی کار‌ها است، من شاید در آینده بتوانم معنی این حرفش را بفهم، راستی پدرم هر وقت نمی‌خواهد به من پول بدهد، می‌گوید جیبم خالی است، دوستم خیلی شیروخورشید پرچم را دوست می‌دارد، من روزی‌‌ همان معامله ای که با آرش پسر قلدره کردم با دوستان کدخدا می‌کنم که بتوانم راحت بروم خانه.

علیرضا
۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹ نظر