فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختران» ثبت شده است

جوانان ما در خیلی زمینه ها عقب هستند یا به عبارت بهتر بگوییم عقب مانده هستند،در خیلی چیزهایی که فکر میکنیم که جوانان ما استاد هستند ولی شاید حتی یک دستمال لنگ کش ساده هم نباشند!

یکی از همین چیزها،عشق ورزیدن به جنس مخالف در قالب زندگی مشترک است. دختران و پسران نمی دانند و یا شیاد هم میدانند ولی نمی توانند با همسر خود،عشق بازی کنند،یک مرد ویا یک زن،اصلا نمیدانند فرق عشق بازی با همسر،با بازی های جنسی زندگی مشترک چیست؟یک جوان شاید بتواند یا بدند چگونه به گزینه مورد نظر خود برسد و ازدواج کند ولی نمی تواند بعد از خوانده شدن عقد،ابراز عشق بکند...!

البته خب تا حد زیادی هم تقصیر ندارند!!! وقتی به هنر موسیقی و خوانندگی نگاه میکنیم،پر شده است از شعر هایی که جز توصیف حجم و وزن و رنگ همسر خود ،چیز برای گفتن ندارند! بسیاری از شعر ها در عین شاد بودن،زمینه و عمق افسردگی دارند! متن موسیقی گواه از یک بیماری اختلاق دوقطبی میدهد! رنگ موسیقی مشکیست چون میگویند مشکی رنگ عشق است! وزن موسیقی زیادی سبک است! به قدری سبک است که معشوق و عاشق گاهی رویشان نمی شود با هم به یک موسیقی و ریتم اش گوش دهند! حتی اگر بویی از زندگی مذهبی نداشته باشند!


عشق

علیرضا
۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر
دبستان که بودیم،بنا به شرایط آن زمان و تعداد دروس در آن زمان فقط یک ساعت در هفته کلاس قرآن داشتیم،یعنی بعد از سوم ابتدایی این یک ساعت اضافه شد،چیزی به اسم تعلیمات دینی نداشتیم،معلم قرآن ما فردی بود با قدی بلند،موهای جوگندمی،لخت و شانه کشیده و همیشه کت و شلوار پوش! چهره ای مهربانی داشت،در واقع کار اصلی اش برگزاری امورات فرهنگی مدرسه و مسئول کتابخانه بود! کتابخانه که نه! اتاقکی بود که حدود 200 تا 300 کتاب مخصوص سنین کم داشت.
در همان یک ساعت کلاس قرآن،می بایست نوار قرآن میاورد و با ان ضبط های قدیمی،برایمان قرآن سه بار تکرار پخش میکرد،کلاس شلوغی داشتیم،چیزی حدود 45 نفر دانش آموز بودیم،هم باید کنترل نظم بچه را اداره می کرد و هم تدریس! یادم میاید یکبار که خیلی کلاس شلوغ شده بود،کنترل اش را از دست داده بود و من بخت برگشته و از همه جا بی خبر خواستم سوالی از او بپرسم که به ناگاه یک سیلی آب دار جانانه ای نثار من کرد و بعد گذشت دقایقی آمد از من معذرت خواهی کرد!
کلا دیگر علاقه به شخصیت و تدریسش را از دلم بخاطر یک عدم کنترل رفتارش! در دلم از بین رفت!
وقتی که به مقطع بعدی یا همان راهنمایی رفتیم،کلاس اول راهنمایی آن زمان یا ششم ابتدایی فعلی! چیزی به اسم معلم دینی نداشتیم!یعنی بهتر بگویم،در مذهبی ترین شهرایران!مدرسه ی ما برای بچه های کلاس اولی،معلم دینی نداشت! یک معلم عربی هم داشتیم که به فراخور درس اش،بازهم کلاس به اسم دینی شناخته می شد ولی کتاب تعلیمات دینی را درس نمی داد و عربی تدریس می کرد،معلم اش روحانی بود،برای کلاس دینی،مدیر مدرسه مان که خودش قبلا معلم درس عربی بود،معلم کتاب فارسی مان را مجاب کرد تا دینی و قرآن تدریس کند! بنده خدا به غیر از خواندن سوره توحید و حمد، نمی توانست یک کلمه قرآن را به صورت درست و یا حداقل با لهجه فارسی بخواند چه برسد به عربی! همیشه هم به خاطر عادتی که داشت آب دهان در حین گفتار از دهنش خارج میشد و با روخوانی چهارتا حدیث و داستان از زمان صدر اسلام،سریع کلاس را جمع میکرد و با بچه ها درباره موضوعات متفرقه و .. حرف میزد و به قول معروف وقت گذرانی می کرد....
در سال دوم و سوم راهنمایی،معلمی برای تعلیمات دینی برایمان انتخاب کردند که حال خودش را نداشت،ریش هایش را با ماشین میزد،موقع گفتار عادت داشت لبانش را غنچه کند و با تلفظ غلیظ برخی حروف مثل غین و عین و ...میخواست سطح سوادش را به رخ ما بکشد.
به حضرت شلنگ و جناب خط کش فلزی اعتقادی راسخ داشت،کوچکترین بی نظمی از نظر او مساوی بود با جریمه رونویسی از کتاب تعلیمات پر حروف دینی و خوردن تعداد زیادی ضربه شلنگ و سیلی کشیده بود! آن قدری که بچه ها از او می ترسیدن،از معاونین و ناظم مدرسه حساب نمی بردند! تنها باری که بچه ها از او نترسیدن و از چیز دیگر داشتند از ترس بر خود می لرزیدند،نوار صوتی سیاحت غرب مربوط به خواب یکی از علما از دنیای برزخ و لحظه دیدار ملک الموت بود!
معلم عربی مان،همیشه مغرور و کمی زیادی لوث و نغ نغ کن بود،هیکلی درشت و چهره ای تیره با موهای ریخته داشت!همیشه به لیسانس حقوقش اش می نازید و تعریف می کرد،همیشه بچه ها را تهدید میکرد که اگر معلم نبود، الان یک وکیل پایه 1 دادگستری میشد،او هم از اقدامات فیزیکی برای آرام کردن بچه و گفتن جوک های بی مزه کم نمی گذاشت! عوضش در سوم راهنمایی،او شد ناظم و یک معلم عربی روحانی با اخلاقیات خوب و کمی بد آمد و روزگار سپری شد!
جالب بود که از بچه های کلاس،حداقل 15 نفر از بچه ها،پدرهایشان روحانی بودند...!
در اول دبیرستان معلمی آمد که بعدا فهمیدیم در کار ملک و املاک است و حسابی پول دار و به زعم خودش برای قربت الی الله و ... می آمد تدریس! اخلاقش بسیار بد بود،ما که خانواده مان مذهبی بود از این آدم بدمان میامد تا آن پسر آخر کلاس نشسته و به قول خودشان لات خیابانی! عوضش همیشه داستان های اخلاقی میگفت!به هر بهانه و چیزی سعی میکرد حال یکی را بگیرد،اگر گیر نمیداد،حالش خوب نمی شد،به قدری از او و درس دادنش زده شده بودیم که در زمان کنکور از این که کتاب دینی اول دبیرستان را نمی خواندم خوشحال بودم!
در سال های بعدی معلمی خوش اخلاق و خوش برخوردی امد که البته بعضی اوقات با شیطنت های برخی بچه کمی ناراحت میشد! مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به خوبی تدریس میکرد و بیشترین اطلاعات و یادگیری بنده برای آن زمان می باشد!
به طوری که بعد از اتمام دبیرستان،او به قدری شاگردانش را دوست میداشت که هر وقت در خیابان یکی از ماها را میدید،احوال پرسی میکرد و حسابی ما را شرمنده منش و اخلاقش میکرد،معلم زیست و معلم شیمی مان مذهبی بودند،با خودم میگفتم کاش اینها هم برای بقیه دینی تدریس میکردند،تدریس اینها هم عالی بود،من حتی بدون خواندن کتاب و جزوه و صرفا با گوش کردن سر کلاس های اینان،امتحانات نهایی را پاس کردم!
در دانشگاه،به غیر از یکی دوتا از استادهای دروس دینی و عمومی مان،بقیه واقعا تدریس خوبی نداشتند،کلاس هایشان خسته کننده بود،دانشجوها باسختی کلاس ها را میگذارندند و به قولی وقت گذرانی میکردند!عوضش برخی از اساتید که عقیده های درست و درمانی هم نداشتند و خیلی علیه السلام بودند...با دانشجو چنان رفیق می شدند که دانشجو ها ول کن آن استاد نمی شدنددختران مجذوب میکردند و پسران را با حرف های پوچ ولی قشنگ ! فریب می دادند...
آن استاد هایی هم که مذهبی بودند،شاید به خاطر ترس از ارتباط با دختران کلاس،یا شاید هم چیز های دیگر خیلی زیادی سنگین بودند و جذبه خاصی از خود نشان نمی دادند!
همه این ها را گفتم که بگویم جدا از چاپ بد کتب دینی و عربی آن زمان ما،تصاویر گرافیکی کم کیفیت،نوع تدریس و اخلاق برخی معلمان این دروس مهم به قدری بد بوده که به چشمان خودم می دیدم که برخی دانش آموزان از لج آن معلم مسئله دار،با نماز خواندن و قرآن خواندن مشکل پیدا میکردند! و این در حالی بود که اکثر خانواده هایمان مذهبی بودند...حالا از وضع و اوضای مدارس دخترانه خبری ندارم!
این را هم بگویم بد نیست،در اردوهایی که بسیج میرفتیم و در دوره هایی که شرکت میکردیم،اساتیدی که برای دروس فلسفه اسلامی و دین و...میامدند عالی بودند که برخی دانشجو ها بعد از اتمام تحصیلات به خاطر جذبه و اخلاق و تدریس خیلی خوب آنان الان در حوزه در س میخوانند و طلبه شده اند!
نخواستم درباره ی معلمان دیگر دروس حرف بزنم! ولی دیگر دروس هم اگر معلمی در ظاهر مذهبی بود و اخلاق خوشی نداشت و همان نتایج را بروز می دادند....راحتر بگویم،به طور مثال در دبیرستان،معلم ادبیاتی داشیتم که بعدها فهمیدیم در عملیات فاو،در اروندرود جانباز شده است،به قدری هم اخلاق و هم تدریسش عالی بود که دوست داشتم بروم در دانشگاه ادبیات بخوانم!
همیشه خودمان با دست خودمان به نسل های جوان ضربه میزنیم،همیشه از خودمان ضربه خوردیم و دشمنان با خیال آسوده نظاره گر بودند...!
کاش همه معلمان ،کارشان را با مقدار پولی که بدست می آوردند مقایسه نمی کردند....
همین...
علیرضا
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳ نظر

همان زمانی که رئیس بانک مرکزی دولت روحانی،جناب سیف،در آمریکا در جمع خبرنگاران گفت ما تقریبا هیچ چیز از برجام بدست نیاورده ایم و منتقدان و دلواپسان عزیز،با ذوق زدگی هرچه تمام تر از این اعتراف تاریخی دکتر سیف مشعوف والبته ناراحت از کلاه برداری آمریکا بودند!جناب سیف بخوبی توانستند ذهن ها را از قرارداد ننگینی که با رئیس بانک فدرال آمریکا در حال منعقد کردنش بود،منحرف ساخت و زمانی از این قرار داد که موسوم به اف ای تی اف بود،افشاگری و رونمایی شد که تقریبا دولت فخیمه و باتدبیر 50 درصد راه را تا وطن فروشی بی سابقه پیش رفته بود...

البته بنده فقط یک سلامی خواهم کرد به کسی که تصویر دیدار روحانی با آن زن انگلیسی که خود را سیاست مدار میداند و از آن شخص بپرسم آیا حسن روحانی اولین رئیس جمهور ایران است که طرف مقابلش آداب پوشش را در جلوی هیات ایرانی راعایت نکرده است؟

اصلا معلوم نیست جریان منتقد دولت چرا این تصویر را بولد کرده است؟ مگر در آرشیو روسای جمهور قبلی در چنین وضیعت هایی قرار نگرفته بودند؟ مثلا می خواستید حسن روحاین را خراب کنید یا ذهن ها را از تصویب قرار داد های نگین دیگری که در پنهان در حال انعقاد هست را منحرف کنید؟

مثلا خواستید که یک گشت ارشاد دیگری برای جناب روحانی تشکیل بدهید؟ چرا ذهن ها را خواسته یا ناخواسته منحرف میکنید؟

تمام انرژی جماعت حزب اللهی صرف چه چیزی شده است؟ بله مهم است آداب دیپلماتیم! اما مهم تر از وطن حراجی عده ای به اسم تدبیر و فرار از تحریم ها که نیست؟ خدا میداند این دولت تا پایان کارش دیگر چه قراردادهای ننگین دیگری به مانند آی پی سی و اف ای تی اف و... در حال بستن و انعقد کردن می باشد؟ چرا ذهن ها درگیر مسائل کم اهمیت تر و پیش پا افتاده تر میکنید؟مثلا قرار است چه چیزی را ثابت کنید؟ همین الان که این چند خط را دارم برای شما مینویسم،جناب ظریف! در حال رایزنی برای اجرای برجام و دادن باج های بیشتر به طرف های خارجی وواسطه گران(بخوانید کاسبان بین المللی تحریم) هستند تا بتوانند به اهداف ناشایست سیاسی خود و در ظاهر گشایش های اقتصادی در چند ماه پایانی دولت بشوند....

وای از این همه انحراف از موضوع وپرداختن های بی مورد... دست از تفریح سیاسی مجازی بردارید دوستان!.. وقت عمل است!

همین....

علیرضا
۰۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر
علیرضا
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

خواهرم! نمیدانم چگونه و از چه راهی از شما تشکر کنم! اصلا زبانم و دست هایم و تمام وجودم در مقابل کاری که برای من میکنی،ناتوان است که شکر بجای بیاورد...

خواهرم!من درخیابان همان پسری هستم که وقتی تو را میبیند دست و پایش را گم میکند،وقتی باتو بخواهد هم صحبت شود عرق شرم و خجالت تمام بدنش را خیس میکند!

من همان پسری هستم که جرات معاشرت و هم کلامی را با تو ندارد! همان پسری که با ترس خاصی به لباس هایت یک نگاه زیر چشمی میکند!


من آن پسری نیستم که در سر چهار راه به هرزگی مشغول است! چرا که از آبرویش در نزد دوستان و همسایگان میترسد!

من آن پسری هستم که در دانشگاه خودش را پاک جلوه میدهد ولی....

خواهرم! از این که با کارهایت در فضای مجازی،کار مرا و امثال مرا راحت تر کردی سپاس گذارم!

علیرضا
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

باید قبول کنیم که برخی چیزها در نظام اسلامی ایران تبدیل به بدهیات شده است.

چیز هایی از قیبل آقازادگی تا فدایی ها چشم و بسته ی برخی از افراد و جریانات سیاسی در کشور و قضیه مهم و تاریخی شخص پرستی که که از قبل از اسلام هم وجود داشته امروزه گریبان نظام ما را به مانند طنابی محکم گرفته است.

هنوز هستند افرادی را که با وجود تمام سنگ اندازی های شخص رئیس مجمع تشخصیص مصلت نظام(سعی کنید عنوان مسئولیتی را سه بار در ذهن خود تکرار کنید!) چه در زمان امام ره و چه بعد از رحلت امام خمینی ره می بینند و میشوند و درک میکنند اما نمی توانند بپذیرند که یک شخصی مثل این آقا دیگر نمی توان عنوان دوستی برای رهبری فعلی نظام حساب باز کرد!

رفتار شخص رهبری و عناصر سازنده ی نظام همواره برگرفته از رفتار بصیرت زایی بوده است.

در رفتار بصیرت گونه، شما به مردم دستور نمی دهید،راهشان را اجباری انتخاب نمی کنید،بلکه با گذاشتن عناصر نامطلوب و مطلوب در کنار هم و بیان ویژگی های هر دو عنصر و جریان ها، به مردم یاد می دهید تا خودشان بتوانند عنصر مطلوب را انتخاب کنند.

در قضیه شخص میرحسین موسوی،این فرد برای نسل های سوم و جهارم انقلاب،فردی ناشناخته و برای نسل های اول و دوم انقلاب یاد آور خاطرات دوران جنگ و امام راحل بود،اما شخص موسوی،از همان ایان تفکرات غرب گریانه وی و عدم اعتقاد عملی وی برای برخی دلسوزان نظان از جمله شهیدان حسن آیت و ...روشن بود.

نظام در قضیه فتنه 88 کاملا در طول 8 ماه،طوری رفتار کرد که مردم خودشان دریابند که وی و برخی از اطرافیانش جز عناصر نامطلوب هستند،کله شقی ها و یکدنگی های میرحسین موسوی تشخیص را برای مردم آسان تر نمود.

در قضیه بنی صدر و با توجه به قسم حضرت امام مبنی بر موافق نبودن با بنی صدر و لزوم احترام به رای مردم کار را به جایی رساند که اول مردم تشخصی دادند که بنی صدر از منافقین است و رای مجلس اول،عزل وی توسط امام جای هیچ شک و شبهه ایی باقی نگذاشت.

هاشمی رفسنجانی هم اکنون با خاطره سازی های خود سعی بر آن دارد که ذهن نسل سوم و چهارم انقلاب که جوان ها و نوجوان ها را تشکیل میدهند،درگیر این نکته سازد که اگر امام بنیان گذار انقلاب اسلامی بود،من یعنی هاشمی رفسنجانی نیز اهرم اصلی کمک امام بودم!


هاشمی اعتقادی به اصل ولایت فقیه هم اگر داشته باشد که ندارد،اعتقادی به شخص رهبری فعای نظام ندارد،هاشمی برای پیشبرد اهداف خود و برداشتن رقیبان سیاسی و انتقام گیری از اصلاحطلبان تا اصولگریان اول میرحسین موسوی را منزوی ساخت و سپس به سراغ بیت امام رفته است.

مطمئنا شخص بعدی خود علی لاریجانی رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی خواهد بود.

حملات او در چهار دور انتخابات ها از ریاست جمهوری تا مجلس شورای اسلامی به شورای نگهبان و بیان حفظ رای و ایجاد شبهات مختلف در ذهن جوانان نشان میدهد او از یک بیماری سیاسی رنج میبرد.

علیرضا
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۴ نظر

اصلا جنابمان در ذهن خیلی مبارکمان به یاد ندارد که از وقتی پاهای مبارک و خوش بویمان  را بر پهنه ی گیتی قدم نهادیم،در شانس به ما عالیجنابان سلامی کرده باشد!

اصلا شاید آن زمان،از این آیفون های تصویری هوشمند،عرصه ی وجود را طی نکرده بودندی یا شاید هم به مانند این گردالی پزان سریع الپخت کش لقمه ... یک کلوز دور بر شیشه ی ماتشان انداخته بودند و ما مدارج عالیه برای فهم این قاعده را نداشتیم..

البته بعد ها ذهن مبارک فهمید که مشکل از ذکور بودن ما اجناس سخت جان هفت جان دارد!

شاید بیاد نداشته باشیم باری به اتوبوس های عموشهردار سوار شده باشیم و بتوانیم براحتی بر روی یکی از این مبل های لاستیکی سخت ،آسان جلوس کرده باشیم!

یا  بدون ترشح آندرنالین و همه ناله های درونی مان و بدون استرس این که بتوانیم به سهولت بر صندلی جلوی تاکسی نشسته باشیم در مغز گران مایه مان چییزی به یاد بیاوریم!

هر بار که خواستیم بر اتوبوسی مینی بوسی و هر مرکب بوس دار دیگری اوتراق نماییم با صحنه ی وارد شدن پیرمرد کمر شکسته و ایضا دستان لرزان ویبره مانندش مواجه نشویم و یا با آن چشمان از حدقه بیرون زده و آب مرواریدی اش مواجه نشویم که با زبان بی زبانی به من فلک زده بهفماند که ای جوانک

،گر تو آنجا نشسته ایی ملکی مشاع است که سند شش دانگش در جیب من است! از جایت برخیز قبل از این که زبان بی زبان،زبان باز شود!

(البته کاریکاتور بالا حس درونی مان را بر خلاف حس بیرونی مان،نمایش میدهد)

یا به مانند گوسفندان ،آرزوی نشستن بر صندلی جلو و در کنار راننده بر دلمان ماند از بس که هر بار ما سوار شدیم یک زن مثلا با عفت ماتیک و گچ و سیمان مالیده بر صورت بیاید با صدای نازک از نی قلیون عبور یک طرفه کرده اش بگوید آقاااا ببخشیییید میشه برید عقب بشینید....!

انگار این غیرت از خدا بی خبر مگر میگذارد! آدمی را به مانند فنری از جا می پراند و زبان که دوصد لعنت بر او باد ،به مانند لوله ی اگزوز می گوید چشم و من بی نوا بدون آن که دلم بر این غصب ناگهانی و خشن راضی باشد ناچار می شوم در اتوبوس ها به مانند گوشت های آویزان در قصابی بایستم و در تاکسی ها بر روی صندلی عقب به مانند کتاب های فشرده شده در یک قفسه ی کوچک وآهنی سرد کتابخانه ،جمع شویم مبادا که سیبیل درشت کناری مان ،آن حالت  دهان گشاد شده ی پاهایش کمی کوچک شود!

آری،جنس ذکور بدبختی های زیاد تری دارد که ما نخواستیم بر غم هم جنس های خود بیافزاییم...

همین....

علیرضا
۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

باسلام

پس از مدتها،امکان جدید بیان، بروز رسانی شد و از این پس می توانید شما میتوانید به مانند شبکه های اجتماعی که دوستان و صفحات دلخواه را فالو میکنید،در وبلاگ های بیان این کار را براحتی انجام دهید...

برای دریافت توضیحات ور اهنما به این آدرس مراجعه کنید(کلیک کنید)

ضمنا توجه داشته باشدی برای اطلاع از دنبال کردن شما،حتما گزینه ی مخفی را در دنبال کردن استفاده نکنید.

برای دنبال کردن فرهنگ پرواز کلیک کنید...

باتشکر

علیرضا
۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر
وقتی برخی از مستند ها و فیلم های دستی گرفته شده خود مردم در جریان روزهای انتخابات 88 ریاست جمهوری را مشاهده می کنم،به سطح دغدغه برخی از جوانانی برخود می کنیم که واقعا شاید برای ما و برخی از شما پایین ترین درجه و تنزل را داشته باشد.
وقتی در مستند از جوانی مونث سوال می شود که ملاکتان برای انتخاب رئیس جمهور چیست و وقتی پاسخش را میشنوید و یا میروید از جوان و جوان های دیگری سوال میکنید که ملاک انتخاب تان برای ریاست جهموری چه مواردی است پاسخ ها شاید از دید یک کسی نه ادعای سیاسی بودن دارد و نه ادعای فیلسوف بودن و فقط خبر های را روزانه پیگیری میکند شاید کمی مضحک باشد...
دختری جواب داده بود که رنگ کت کسی که میخوام بهش رای بدم.... برایم مهم است! پسری جواب داده بود مهم کسی است که وقتی رای آورد بتوانم با دوستم (منظور همان خانم نامحرمی است که در ماشین بقلش نشسته)  راحت باشم...!
یک نفر دیگر حتی نمیدانست زمان اصلاحات و حتی بعد از متمم قانون اساسی چیزی به اسم پست نخست وزیری نداریم و میگفت فلانی (همان فتنه گر شرور) نخست وزیر فلانی است(همان فتنه گر ممنوع التصویر) است! شاید برای من و برخی از شما ها کاملا غیر قابل باور باشد!
که وقتی کسی به شما بگوید دوست دارم کسی را که انتخاب می کنم بهترین کت و شلوار مارک دار بازار در تنش باشد! چرا که مثلا نشانه ی اقتدار یک کشور داشتن کراوات و کت انگلیسی در تنش است! (جان آدمی شریف بود یک زمانی ...یادش بخیر)بماند که برخی از اینان از اعضای ستاد انتخاباتی فلانی بوده اند...
این ها را الان گفتم که نه زمان انتخابات است و نه زمان ...
یا مثلا وقتی خبر فلان بیانیه سیاسی و به قول خودشان صرفا مطبوعاتی درمیادید،یک عده اصلا نمی دانند برای چه دارند میرقصند! مهم شاد بودن کاذب و همراه با معشوقه های خیابانی شان است تا فردا چند روزنامه ی خط بگیر آن ور آبی تیتر بزنند شادی و خوشحالی مردم در تحریم مانده از بیانیه شهر شکلات های سوییسی...

یا حتی زمانی که فلان خواننده ی جوان،عمرش به اخر میرسد و خانواده و بستگانش داغدار اند،عده به اسم تشیع جنازه و به کام عکس های سلفی و دختران و پسران جوان دوریبین به دست و له له زن برای دریافت آخرین لایک هایشان در صفحات مجازی راه می افتند و چهار تا جامعه شناس فرنگ رفته و یا فرنگ پرست ! در هنگ ماجرا می مانند و نمی دانند چگونه تحلیل کنند... خنده دارش آنجا میشود که عده ایی برای گرفتن چهار تا ماهی در آب گل آلود میایند تشیع جنازه عظیم فلان عالم ربانی و مداح مطرح دربین جوانان را یا کوچه بازاری سوق دهند و یا دولتی و ...

مشکل کشور ما،عمیق تر از آن است که که باختن برای عده ایی از جوانان ما،شده بهانه ایی برای شادی و رقاصی! شاید همان شعر خبرفت که نادان های مدرنیست عصر ایسم های فلاسفه ی فاسد و زن باره ی غربی،دوباره آن را تکرار کنند و ندانند و ندانند و در جهل مانده اند که داستانش چه بود؟
کسی که برای پلانتی نگرفتن فلان داور در فلان بازی فوتبال،ساعت ها در شبکه های رسانه ی مثلا ملی و حتی اون ور آبی،تحلیل گوش میکندولی نمی داند غنی سازی چیست و حتی معنی لغوی غنی سازی را هم نمی داند،آیا انتظاری هست که بتواند مشکلات جامعه خویش را هضم و تحلیل و درباره ی آن راه حل پیدا کند؟
علیرضا
۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۳۳ نظر

وبلاگ فرهنگ پرواز بعد از گذشت دو سال و خورده ایی (خورده اش را حلال کنید) تصمیم گرفته است تا با دیگر وب سایت ها وبلاگ های هم فکر و تولید کننده محتوا تبادل لینک نماییم.

لذا عزیزان بعد از لینک کردن ما با نام فرهنگ پرواز،به ما خبر دهند تا ما نیز آنها را لینک کنیم...

وبلاگ های عضو بلاگفا که قبلا ما را لینک کرده بودند ،به دلیل آنکه سیاست های غلط در غلط این سیستم وبلاگ دهی،آدرس وبلاگ ما را در وب هایی که عضو این سیستم بوده اند حذف کرده است و ارتباط ما با این دسته عزیزان محدود شده است.که محدودیت حتی در درج کامنت (نظر) برای این دسته عزیزان در وبشان نیز شامل شده....

لذا به ناچار،با توجه به بروزآوری و ارتباط ما با انها،لینکشان در فرهنگ پرواز حذف خواهد شد....!

اولویت تبادل لینک با وبلاگ های بیان(blog.ir)،میهن بلاگ،پارسی بلاگ و... است.

منتظر شما هستیم...

ضمنا فرهنگ پرواز را در شبکه های اجتماعی افسران و ایستاگرم را می توانید فالو(دنبال) کنید...


وبلاگ فرهنگ پرواز

www.farhangeparvaz.blog.ir

عزیزانی که در این دو شبکه اجتماعی اینستاگرام وافسران هستند،ما را تنها نگذارند!!!!

فرهنگ پرواز در اینستاگرام

www.instagram.com/farhangeparvaz


فرهنگ پرواز در افسران

www.afsaran.ir/profile/farhangeparvaz


علیرضا
۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ نظر