ببخشید ! یک سوال فنی داشتم !
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۵ ب.ظ
پسر جوان ساعت 8 صبح از خواب بلند میشه ! میبینه که دیر شده ! بدو بدو میره سمت گلاب به رویتان ! کارش را میکنه !
سریع یک چای شرین با نون پنیر را میخوره ! میره سمت آینه ! موهاش را شانه می کنه! کیفش را بر میداره ! میره سمت خیابان !
دست بلند میکنه ! میگه مستقیم ! سوار میشه ! پیاده میشه ! میره سوار ایستاگاه مترو میشه ! بعد از چند دقیقه دوباره پیاده میشه !
میره سمت ساختمان اصلی ! پله ها را بالا میره ! وارد اتاق شماره 115 میشه ! یک نفر ایستاده داره برای بقیه یکسری توضیحات را میده ! یکسری پسر و دختر جوان نشستن ! یک نگاهی بهشون میکنه !
پسرهایی که در اتاق نشستن اکثرا زیر ابروهاشون به دلیلی نیستش !!!! نمی دانست چرا نیستش !!!؟؟؟؟
یک نگاهی به سمت اون ور اتاق می کنه ! می بینه یک سری خانم اومدن آرایشگاه برای شب عروسی !
یک خورده جا میخوره ! پسره به خودش میگه نکنه اشتباهی آمدم !!!؟ از مسئول اتاق که در حال حرف زدن است اجازه میگیره ! میاد بیرون ! دوباره کل پله ها را بدو بدو میاد پایین !
میره تابلوی اصلی ساختمان را نگاه میکنه !می بینه ! آره درست آمده و نه اشتباهی !!!!
دوباره بر می گرده به همان اتاقه ! ولی یک نگاهی سریع به کل حاضرین در اتاق می کنه ! ای داد بیداد ! اینجا که آرایشگاه مردانه و زنانه است ! نه شاید هم آرایشگاه مردان در زنان است ! شاید هم بر عکس !!!
میره سرجایش روی صندلی میشنه ! یواشکی یک نگاهی به موبایلش میکنه ! وقتی موبایلش صفحه اش خاموش باشه مثل آینه عمل میکنه ! خودش را ور انداز میکنه ! میبینه خب ! الحمد الله ! زیر ابرو هایش سرجایش هستند ! سیبلش و ته ریشش هم سرجایش است ! باز هم خدا را شکر !
یک نگاهی دوباره به جماعت حاضر در اتاق میکنه ! به خودش میگه ! ای وای ! خدا جون ! این جا چرا عوض شده !
نکنه ازدواج دسته جمعی قراره آنجا برگزار بشه !!! دختر ها که تماما !!!!! و پسرها هم که !!!!!
کلاس تمام میشه ! میاد بیرون ! یک نگاه اندر عاقلانه به تابلوی ساختمان می کنه ! نوشته دانشگاه .....
میره فرهنگ لغت دهخدا را بر میداره ! ببینه آیا دانشگاه همان کلمه ی آرایشگاه است یا نه!
خب الحمدالله دانشگاه همان دانشگاه نوشته شده !
یک سوال فنی از حراست داشنگاه میکنه ! آقا ببخشید ! چرا وضع ظاهری دانشجویان این طوری است !!! نگهبان دم در دانشگاه ! بهش با یک لحن عصبانی میگه : آقا سوال غیر مربوط نپرس ! و الا سر کارت با کمیته ی انضباطی است !
پسره هم سرش را پایین می اندازه !!! میره !
در ضمن ! تصویر بالا کاملا تزینی است ! نعجب نکنید ها !
اینجا ایران است ام القرای جهان اسلام.....
همین....
سریع یک چای شرین با نون پنیر را میخوره ! میره سمت آینه ! موهاش را شانه می کنه! کیفش را بر میداره ! میره سمت خیابان !
دست بلند میکنه ! میگه مستقیم ! سوار میشه ! پیاده میشه ! میره سوار ایستاگاه مترو میشه ! بعد از چند دقیقه دوباره پیاده میشه !
میره سمت ساختمان اصلی ! پله ها را بالا میره ! وارد اتاق شماره 115 میشه ! یک نفر ایستاده داره برای بقیه یکسری توضیحات را میده ! یکسری پسر و دختر جوان نشستن ! یک نگاهی بهشون میکنه !
پسرهایی که در اتاق نشستن اکثرا زیر ابروهاشون به دلیلی نیستش !!!! نمی دانست چرا نیستش !!!؟؟؟؟
یک نگاهی به سمت اون ور اتاق می کنه ! می بینه یک سری خانم اومدن آرایشگاه برای شب عروسی !
یک خورده جا میخوره ! پسره به خودش میگه نکنه اشتباهی آمدم !!!؟ از مسئول اتاق که در حال حرف زدن است اجازه میگیره ! میاد بیرون ! دوباره کل پله ها را بدو بدو میاد پایین !
میره تابلوی اصلی ساختمان را نگاه میکنه !می بینه ! آره درست آمده و نه اشتباهی !!!!
دوباره بر می گرده به همان اتاقه ! ولی یک نگاهی سریع به کل حاضرین در اتاق می کنه ! ای داد بیداد ! اینجا که آرایشگاه مردانه و زنانه است ! نه شاید هم آرایشگاه مردان در زنان است ! شاید هم بر عکس !!!
میره سرجایش روی صندلی میشنه ! یواشکی یک نگاهی به موبایلش میکنه ! وقتی موبایلش صفحه اش خاموش باشه مثل آینه عمل میکنه ! خودش را ور انداز میکنه ! میبینه خب ! الحمد الله ! زیر ابرو هایش سرجایش هستند ! سیبلش و ته ریشش هم سرجایش است ! باز هم خدا را شکر !
یک نگاهی دوباره به جماعت حاضر در اتاق میکنه ! به خودش میگه ! ای وای ! خدا جون ! این جا چرا عوض شده !
نکنه ازدواج دسته جمعی قراره آنجا برگزار بشه !!! دختر ها که تماما !!!!! و پسرها هم که !!!!!
کلاس تمام میشه ! میاد بیرون ! یک نگاه اندر عاقلانه به تابلوی ساختمان می کنه ! نوشته دانشگاه .....
میره فرهنگ لغت دهخدا را بر میداره ! ببینه آیا دانشگاه همان کلمه ی آرایشگاه است یا نه!
خب الحمدالله دانشگاه همان دانشگاه نوشته شده !
یک سوال فنی از حراست داشنگاه میکنه ! آقا ببخشید ! چرا وضع ظاهری دانشجویان این طوری است !!! نگهبان دم در دانشگاه ! بهش با یک لحن عصبانی میگه : آقا سوال غیر مربوط نپرس ! و الا سر کارت با کمیته ی انضباطی است !
پسره هم سرش را پایین می اندازه !!! میره !
در ضمن ! تصویر بالا کاملا تزینی است ! نعجب نکنید ها !
اینجا ایران است ام القرای جهان اسلام.....
همین....
۹۱/۰۴/۰۶
رفته بودند آزمون شبه کنکور برای آمادگی
وقتی با رتبه های شش و نه و دوازده و مانند این ها برگشتند
بغض کرده بودند که انگار مزون بود یا سالن عروسی!!!!
عجب روزگار غریبی شده این خاکستری انتظار. . .
به دادمان برس حضرت باران
بعد از دعای فرج و عاقبت به خیری برای شنبه کنکور ما دعا کنید