گویند در روزگاری ،ظریفی در خواب بدید تنی چند از اقوام دور و نزدیکش در جهنم هستند!
از آنان علت و مدت حضورشان بپرسید؟
ندا آمد : ای مرد دانا،ما در دنیا هر اتفاق بیافتاد،خود را قوم وسط می پنداشتیم و در مسائل همی خود را همیشه کمی عقب و جلو نگاه میداشتیم...!
از آن زمان که حضرت ملک الموت،به پیشواز بندگان معتدلی چون ما بیامد، به مدت دو سال و پنج ماهییست که در این مکان در غضب خداوندگار خویش هستیم....
آن فرد بپرسید اوضاع و احوالتان چگونه است ؟
ندا آمد یا داداش ! مپرس که دلمان خون است....
روزی قیر داغ میاورند تا در دهان تک تکمان فرو بکنند اما دریغ از یک قیف....! و بناچار در هنگام عذاب، اطراف لب هایمان نیز در آتش قیر جوشیده، می سوزد!
روزی هم که قیف آماده و مهیا میباشد،به جهت تدبیرات مدیریت محترم مرکز عذابخانه، قیری موجود نیست و به ناچار قیف خالی را دهان نگه میداریم تا دهانمان کف کند....
گاهی نیز پیش آمده که قیف و قیر هر دو موجود بوده است اما پرسنل زحمت کش مرکز،به دلیل طرح زوج و فرد از درب خانه حضور به موقع نیافته بودند.
در عالم خواب ندا آمد یا مرد ظریف،برخیز و برو تا مشکل را حل کنی،آن فرد نره زنان از خواب بخواست اما نخواست ! پس چاره از اهل خواب بپرسید و جواب شنید که مشکل از تحریم هاست....
همین....