فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضاخان» ثبت شده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استوری..

........................................................................................................................................................................................................

پی نوشت:امروز هشتمین سال تاسیس وبلاگ فرهنگ پرواز بود،حالا هم در شبکه های اجتماعی هستیم،خوشحالیم که خدا توفیق داد در خدمت شما باشیم،پیشاپیش سال 1400 مبارک

علیرضا
۲۹ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

داستان اول:

دانشگاه که بودیم، دلباخته دختری شدم ،تمام کارها و درسها تحت تاثیر یک عشق شد،بخاطر نوع کارها در بسیج دانشگاه،با برخی از روحانیون جوان و خوش بیان آشنا شده بودم،با بچه های خوابگاه هم ارتباط زیادی داشتم،خیلی هایشان از شهرها و روستاهای دورافتاده ی فارس و کرمان و خوزستان و..آمده بودند،اکثرشان مرا به عنوان یکی از اعضای اصلی بسیج دانشگاه می شناختند،میدانستم خیلی هایشان در احکام اولیه دین مشکل دارند،چه برسد به مسائل سیاسی و معرفت دینی و.. ولی اکثرشان دل پاکی داشتند و آماده پذیرش حق!

بارها یکی از روحانیون خوش بیان از من خواهش کرد که ترتیبی بدهم تا جلساتی با بچه های خوابگاه در محل نمازخانه خوابگاه برگزار بشود که من بارها به دلایلی آنرا عقب انداختم تا جایی که اصلا برگزار نشد!

 زمان هایی هم که به دیدن آن روحانی میرفتم،بیشتر در مورد آن دختر دانشجو،و راه های رسیدن به آن(ملت دنبال راه رسیدن به خدا هستد!) بحث میکردیم و شبانه روزبه فکر آن بودم!

نزدیک انتخابات مجلس هم که میشد،فکر میکردم با تبعیت چند تن از بچه ها خوابگاه و دانشگاه از نظرات من،به تکلیف خودم عمل کردم!ولی واقیعیت این بود با رای دادن چند تا از آنها،فقط خودم را فریب دادم و از اصل قصه، همان بسط معرفت دینی و سیاسی ...دور افتادم!

همه به خاطر چسبیدن به دلیل فرعی قصه و عاشقی! و نپرداختن و برگزار نکردن جلسات هنوز هم از دست خودم ناراحت هستم..!

داستان دوم:

خدمت سربازی که رفتم،در دوران آموزشی،گاهی که وقت استراحت پیدا میکردم،با گروهان 160 نفره ای که نمونه کوچکی از جامعه ایران از بچه های سیستان تا آذربایجان و خراسان تا خوزستان در ان جمع بودند،بحث میکردیم! یکبار یادم هستم با دونفر از هم خدمتی ها درباره ی خروج مغزها از ایران حرف میزدیم و من از شهید چمران و زندگی اش سخن گفتم!بحث که بالا گرفت، به مسائل سیاسی هم رسید،سرمان راکه بالا گرفتم،دیدیم چیز حدود سی چهل نفر دورمان جمع شدند و دارند به حرفهایمان گوش میدهند،خواستم بحث را تمام کنم که دیدم بچه ها اصرار میکنند که ادامه دهیم! با یکی شان که حرف میزدم،فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی... صنعتی شریف یا امیر کبیر بودم(درست یادم نیست) از مسائل سیاسی و تقسیم بندی های رایج و اندیشه های گروه های سیاسی چیز زیادی نمی دانست! دردلم گفتم این از نخبه علمی مان! وای بحال بقیه...

یکبارهم یادم هست فرمانده آمد و بحث ده نفره مان در حیاط پادگان را بهم زد! بنده خدا از سر و صدای ما بیدار شده بود!

دیدم در دورانی که در بسیج بودم،یا نهایتا با چند بسیجی خرده شیشه دار بحث میکنیم،یا اگر بخواهیم با دیگر دانشجویان حرفی بزنیم،چون ما را به دید یک عضو بسیج نگاه میکنند،هر حرفی و هر بحثی را نمی کنند...خودتان بهترمی دانید!

داستان سوم:

لوله کش بنده خدا که کار میکرد،حرف از طب سنتی و...شد،از تیزهوشی و دقت پدربزرگش روحانی اش در تشخیص بیماری ها میگفت!

 گاهی هم حرف از آب و خشکسالی و باران میزد! حرف از انتخابات رای دادن و ندادن شد،نمی دانم سر چه حرفی!!! بحث رضاخان را وسط کشید و از توسعه کشور از درزمان حرف میزد،دیپلم هم نداشت بنده خدا! به او درباره ی خیانت رضاخان به طب سنتی گفتم!چند ثانیه ای مکث کرد و دیگر حرفی نزد...!

هنوز هم کم کاریم!

همین...

علیرضا
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر


قدس آزاد خواهد شد ...

...............................................................................................................................................

1:شاید شما در خیابان ،برای یکبار هم شده شاهد نزاع و درگیری و دعوای دونفر در خیابان بوده باشید،بیشتر کنجکاو می شوید چرا این دو نفر با هم دعوا می کنند،اگر از دعوای آن ها چیزی ندانید ، کمی صبر می کنید تا از لابلای گفتگوی آن ها چیزهایی را بفهمید،بعد که کمی دستگیرتان شد،می روید یا جانبدارانه و یا مثلا !!! بیطرف وارد دعوای آن دو می شوید، در واقع شما خواسته یا ناخواسته جریان شناسی دعوای این نفر را پیگیری میکردید! ولی وقتی بخواهید دعوای چند صد ساله دو گروه را پیگری کنید چز با خواندن تاریخ و پیگری مبانی فکری گروه های مختلف در طول تاریخ هیچ گاه نخواهید توانست جریان درستی را پیدا و قضاوت کنید.

این مشکل بیشتر در جوانان و مردم عامه به دلیل اطلاعات ناقص و شاید هم غلط و دیگر شرایط اجتماعی پدید می آید که گروهی که مثلا قبلا دارای پیشنه ی درستی نبودند با گذشت زمان به دلیل فراموشی مردم و یا تغییر شرایط ظاهری و نه باطنی جامعه ، آن گروه مثلا در انتخاباتی پیروز می شوند که تعجب نخبگان را حتی در پی دارد ...

اگر بخوهیم دچار خطای محاسباتی در شناخت جریان های سیاسی و فرهنگی نشویم ناچاریم پیشنه ی بزرگان مربوط به آن جریان ها و گروه ها را پیش روی خود بگذاریم.

مردم همیشه به بزرگان خود نگاه می کنند ،چون به آن ها اعتماد دارند و آن ها را آگاه به مسائل روز می دانند.

2: روشنفکران یکی از بزرگان مردم می توانند باشند. روشنفکر از دوکلمه ی روشن و فکر تشکیل شده،ریشه ی این کلمه از اروپا آمده است و بیشتر به نام انتکتوئل می شناسند و البته معادل های فرانسوی و... هم دارد.در واقع این معنا،معنای وصفی است ! و معنای اسمی آن به افرادی مربوط می کردند عقل گرا و اندیشه گرا می گفتند!

در اصطلاح در نظر مقام معظم رهبری دو جنبه ی مثبت که شامل معنای عام مثل فضلای جوان و روشنفکر حوزه و معنای خاص آن محافل دانشجویی و غیره ... و معنای اخص آن می توان به فرزانگی و هوشمندی و احساس درد مسائل اجتماعی و ... دارد.

در جنبه ی منفی آن روشنفکرانی که ویژگی های کلی معنای اخص را داشتند ولی در تعیین الگو از الگو های غربی و اندیشمندان عصر روشنگری اروپا استفاده کرده اند!

3:خاستگاه اصلی این نوع روشنفرکری (معنای منفی) از قرن 18 است،تا جایی که پالمر رابرت در توصیف آن می گوید : {مردم این دوره از صمیم قلب فکر می کردند که عصرشان ،عصر روشنگری عقاید بیکن،دکارت ....ایمان مردم به این دوره به قوای طبیعی عقل بشر بی اندازه زیاد بود، فی الواقع هرگونه احساسی نسبت به ماور الطبیعه ضعیف گردید! مردم متجدد نه فقط از شیطان هراسی نداشتندبلکه اعتقاد آن ها به خدا نیز زایل گردیده بود.}

به عقیده ی برخی ها ، دلیل نام گذاری آن عصر 18،این بود که قرون وسطی را عصر تاریکی و رنسانس بعد از آن و عصر ش را روشنگری نام گذاشتند و فیلسوفان آن عصر تمام همتشان این بود که با مشاهدات عینی و اومانیستی از جهان و هستی در مقبل تفکر سمبولیک دینی ، پیروان خودشان را روشنفکر و.. نام نهادند.بر همین اساس تفاسیر نوینی از عالم به نام جهان بینی روشن گری که به رازدزدایی از عالم و سطحی کردن و تقیلی پدیده ها همراه شد نامیدند.

4:در واقع از این دوره به بعد تمام نویسندگان ،متفکران و شاعران سعی بر این گذاشتند تا با جهان بینی روشنگری ،مسائل عالم هستی و جهان را با تفکرات خود خواسته شان جایگزین تفکر دینی عصر خود کنند!!در واقع اساس کارشان به اعتقاد جلال آل احمد مخالفت با کلیسا و پاپ و... خلاصه می شد.

که شهید آوینی می گوید :{کار این عقل (عقلی سیونالیستی روشنفکران غرب زده) در نهایت به کفر و الحاد می انجامد و بنابراین این انتلکتوئل ها در سراسر جهان اگر ماتریالیست و ملحد نباشند ،کافر اند...}

پس وقتی اولین آجر روشنفکری در غرب با سکولاریته و الحاد و انکار گذاشته شود،عاقبتش همینی است که امروز مشاهده می کنیم.

در بعد دینی روشنفکران یا دینی اند مثل عالمان دینی و تحصیل کرده های دینی که درد دین دارند هستند و روشنفکران سکولار که همان پیروان عصر روشن گری اروپا هستند که امروز هم در غالب برخی جریانات سیاسی فعلی در ایران اسلامی می بینیم ! دسته ی دیگری هم هستند که قائل به تفکیک نیستند !

علیرضا
۳۱ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ نظر