سالروز شهادت حضرت فاطمه الزهرا را تسلیت عرض میکنیم
..............................................................................................................................................................................
ما در محله ایی مذهبی زندگی مکنیم،قراره چند روز دیگه در محله مان انتخابات انجام بشود.
آدم های زیادی از محله یمان دارن رای جمع میکنند. بابایم میگوید اون آقاهه هم بازم میخواد بیاد.
اون در جلسه ایی که در مدرسه ی آخوندها برگزار شده بود به عنوان نماینده شان به ماها معرفی شده...
او آدم زرنگی است. سبزی فروش محله مان میگوید او میتواند خیلی کارها برای محله مان بکند. آسید آقا بزرگ شهرمان گفته که مردم باید به آدم های خوبی رای بدن! من نمی توانم رای بدم چون به قول مامانم هنوز پشت اینجام سبز نشده! شاید در عید سبز بشود!
بعضی از دوستان بابام گفتنه اند او یک گنده لاتی است. در محله مان کسی از او نمیتواند بد بگوید،او پول زیادی دارد. فقط هفته ایی یکبار به محله مان سر میزند،چون اینجا خانه ایی خوشگل برای خودش ساخته!
من هنوز معنی لات را نمی دانم ولی دوستم میگوید یک چیز مثل این شکلات تلخای خارجی است. ما در سرکوچه مان یک دونه لات داشتیم که پلیس ها شبونه اومدن با کتک کاری بردندنش زندان تا به قول نه نه جونم آدم بشه...!
اما این گنده لاته میگن برای خودش آدمی هست... بابام میگه تو فقط به فکر مشق هات باش و این چیزا برای تو نون و آب نمیشه!
اون گنده لاته امسال با یکی از ادمای قال تاق یا شایدم غال طاق و... دوست شده تا بتونه مردم رو جذب کنه! من معنی جذب رونمیدونم ولی دوستم میگه جذب شدن یعنی مثل آهن ربا که آهن رو میکشونه طرف خودش!
من از اون ادم تا حالا لات بازی ندیدم! ولی بابام میگه چند بار سر پیچ بهارستان حال مشتی محمود را گرفته! که باعث اتفاق های برای محله مان شده...