فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

داستان اول:

دانشگاه که بودیم، دلباخته دختری شدم ،تمام کارها و درسها تحت تاثیر یک عشق شد،بخاطر نوع کارها در بسیج دانشگاه،با برخی از روحانیون جوان و خوش بیان آشنا شده بودم،با بچه های خوابگاه هم ارتباط زیادی داشتم،خیلی هایشان از شهرها و روستاهای دورافتاده ی فارس و کرمان و خوزستان و..آمده بودند،اکثرشان مرا به عنوان یکی از اعضای اصلی بسیج دانشگاه می شناختند،میدانستم خیلی هایشان در احکام اولیه دین مشکل دارند،چه برسد به مسائل سیاسی و معرفت دینی و.. ولی اکثرشان دل پاکی داشتند و آماده پذیرش حق!

بارها یکی از روحانیون خوش بیان از من خواهش کرد که ترتیبی بدهم تا جلساتی با بچه های خوابگاه در محل نمازخانه خوابگاه برگزار بشود که من بارها به دلایلی آنرا عقب انداختم تا جایی که اصلا برگزار نشد!

 زمان هایی هم که به دیدن آن روحانی میرفتم،بیشتر در مورد آن دختر دانشجو،و راه های رسیدن به آن(ملت دنبال راه رسیدن به خدا هستد!) بحث میکردیم و شبانه روزبه فکر آن بودم!

نزدیک انتخابات مجلس هم که میشد،فکر میکردم با تبعیت چند تن از بچه ها خوابگاه و دانشگاه از نظرات من،به تکلیف خودم عمل کردم!ولی واقیعیت این بود با رای دادن چند تا از آنها،فقط خودم را فریب دادم و از اصل قصه، همان بسط معرفت دینی و سیاسی ...دور افتادم!

همه به خاطر چسبیدن به دلیل فرعی قصه و عاشقی! و نپرداختن و برگزار نکردن جلسات هنوز هم از دست خودم ناراحت هستم..!

داستان دوم:

خدمت سربازی که رفتم،در دوران آموزشی،گاهی که وقت استراحت پیدا میکردم،با گروهان 160 نفره ای که نمونه کوچکی از جامعه ایران از بچه های سیستان تا آذربایجان و خراسان تا خوزستان در ان جمع بودند،بحث میکردیم! یکبار یادم هستم با دونفر از هم خدمتی ها درباره ی خروج مغزها از ایران حرف میزدیم و من از شهید چمران و زندگی اش سخن گفتم!بحث که بالا گرفت، به مسائل سیاسی هم رسید،سرمان راکه بالا گرفتم،دیدیم چیز حدود سی چهل نفر دورمان جمع شدند و دارند به حرفهایمان گوش میدهند،خواستم بحث را تمام کنم که دیدم بچه ها اصرار میکنند که ادامه دهیم! با یکی شان که حرف میزدم،فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی... صنعتی شریف یا امیر کبیر بودم(درست یادم نیست) از مسائل سیاسی و تقسیم بندی های رایج و اندیشه های گروه های سیاسی چیز زیادی نمی دانست! دردلم گفتم این از نخبه علمی مان! وای بحال بقیه...

یکبارهم یادم هست فرمانده آمد و بحث ده نفره مان در حیاط پادگان را بهم زد! بنده خدا از سر و صدای ما بیدار شده بود!

دیدم در دورانی که در بسیج بودم،یا نهایتا با چند بسیجی خرده شیشه دار بحث میکنیم،یا اگر بخواهیم با دیگر دانشجویان حرفی بزنیم،چون ما را به دید یک عضو بسیج نگاه میکنند،هر حرفی و هر بحثی را نمی کنند...خودتان بهترمی دانید!

داستان سوم:

لوله کش بنده خدا که کار میکرد،حرف از طب سنتی و...شد،از تیزهوشی و دقت پدربزرگش روحانی اش در تشخیص بیماری ها میگفت!

 گاهی هم حرف از آب و خشکسالی و باران میزد! حرف از انتخابات رای دادن و ندادن شد،نمی دانم سر چه حرفی!!! بحث رضاخان را وسط کشید و از توسعه کشور از درزمان حرف میزد،دیپلم هم نداشت بنده خدا! به او درباره ی خیانت رضاخان به طب سنتی گفتم!چند ثانیه ای مکث کرد و دیگر حرفی نزد...!

هنوز هم کم کاریم!

همین...

علیرضا
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

همیشه لازم نیست دلبستگی ها و علایق یک جنس را از همان جنس سوال کنید،کافی است این علایق و دلبستگی ها را از جنس مخالف سوال کنید تا بدانید جنس دیگر چقدر در اشتباه فکری و عملی به سر می برد.

این مطلب صرفا برای دخترانی  که چادر دارند نیست! برای دختران مذهبی و اهل نماز هم نیست! این پست صرفا برای افرادیست که آینه دستی و خانه شان،50 درصد منظره ی روبرو ی روزمره شان را تشکیل می دهد!!!

ازدواج و به طبع آن،رابطه ی زناشویی یا رابطه ی جنسی دو جنس یکی از نیازهای بشری هر انسانیست.

اگر از پسران سوال کنید چرا ازدواج نمی کنید،همیشه بعد از بیان مشکلات مالی و خانوادگی و.. یکی از مشکلاتی که بیان میکنند (که البته ناشی از تفکر غلط است) این است که بیان میکنند دختر باکره ایی (باعرض معذرت) یا نیست (با اغراق) یا اگر هم هست بسیار کم و ناچیز است.

شاید در مرحله ی اول ،دختران که در لفظ اجتماع به آنها بدحجاب و بیحجاب گفته میشود،از این گونه موارد شاکی شوند و بگویند مگر هر دختری که چادری نیست،هرزه است و برعکس! 

بله شاید این منطق غلط باشد و این گونه نباشد! ولی جالب است بدانید این تفکر این که هر دختر خیابانی و بدحجاب،هرزه و تن فروش است را پسرانی دارند که خود یا اهل رابطه ی نامشروع اند یا اهل دوست دختر داشتن و یا تفکرات غیر اسلامی هستند!

شاید آن زمان که شاعر میگفت کافر همه را به کیش خود پندارد،فکر نمی کرد که این ضرب المثل جالبش،در مورد دختران بدحجاب و پسران مسئله دار جنسی حتی صدق کند!

علیرضا
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر

آنها که از اسارت ها رهیده اند و به عشق حق رسیده اند و در حد وظیفه زندگی می کنند .جز با امر او جز با حکم او جز با اشاره او به راهی نمی روند اما

با یک اشاره اش با سر می روند.

ع.ص

علیرضا
۳۰ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹ نظر