فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

داستان اول:

دانشگاه که بودیم، دلباخته دختری شدم ،تمام کارها و درسها تحت تاثیر یک عشق شد،بخاطر نوع کارها در بسیج دانشگاه،با برخی از روحانیون جوان و خوش بیان آشنا شده بودم،با بچه های خوابگاه هم ارتباط زیادی داشتم،خیلی هایشان از شهرها و روستاهای دورافتاده ی فارس و کرمان و خوزستان و..آمده بودند،اکثرشان مرا به عنوان یکی از اعضای اصلی بسیج دانشگاه می شناختند،میدانستم خیلی هایشان در احکام اولیه دین مشکل دارند،چه برسد به مسائل سیاسی و معرفت دینی و.. ولی اکثرشان دل پاکی داشتند و آماده پذیرش حق!

بارها یکی از روحانیون خوش بیان از من خواهش کرد که ترتیبی بدهم تا جلساتی با بچه های خوابگاه در محل نمازخانه خوابگاه برگزار بشود که من بارها به دلایلی آنرا عقب انداختم تا جایی که اصلا برگزار نشد!

 زمان هایی هم که به دیدن آن روحانی میرفتم،بیشتر در مورد آن دختر دانشجو،و راه های رسیدن به آن(ملت دنبال راه رسیدن به خدا هستد!) بحث میکردیم و شبانه روزبه فکر آن بودم!

نزدیک انتخابات مجلس هم که میشد،فکر میکردم با تبعیت چند تن از بچه ها خوابگاه و دانشگاه از نظرات من،به تکلیف خودم عمل کردم!ولی واقیعیت این بود با رای دادن چند تا از آنها،فقط خودم را فریب دادم و از اصل قصه، همان بسط معرفت دینی و سیاسی ...دور افتادم!

همه به خاطر چسبیدن به دلیل فرعی قصه و عاشقی! و نپرداختن و برگزار نکردن جلسات هنوز هم از دست خودم ناراحت هستم..!

داستان دوم:

خدمت سربازی که رفتم،در دوران آموزشی،گاهی که وقت استراحت پیدا میکردم،با گروهان 160 نفره ای که نمونه کوچکی از جامعه ایران از بچه های سیستان تا آذربایجان و خراسان تا خوزستان در ان جمع بودند،بحث میکردیم! یکبار یادم هستم با دونفر از هم خدمتی ها درباره ی خروج مغزها از ایران حرف میزدیم و من از شهید چمران و زندگی اش سخن گفتم!بحث که بالا گرفت، به مسائل سیاسی هم رسید،سرمان راکه بالا گرفتم،دیدیم چیز حدود سی چهل نفر دورمان جمع شدند و دارند به حرفهایمان گوش میدهند،خواستم بحث را تمام کنم که دیدم بچه ها اصرار میکنند که ادامه دهیم! با یکی شان که حرف میزدم،فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی... صنعتی شریف یا امیر کبیر بودم(درست یادم نیست) از مسائل سیاسی و تقسیم بندی های رایج و اندیشه های گروه های سیاسی چیز زیادی نمی دانست! دردلم گفتم این از نخبه علمی مان! وای بحال بقیه...

یکبارهم یادم هست فرمانده آمد و بحث ده نفره مان در حیاط پادگان را بهم زد! بنده خدا از سر و صدای ما بیدار شده بود!

دیدم در دورانی که در بسیج بودم،یا نهایتا با چند بسیجی خرده شیشه دار بحث میکنیم،یا اگر بخواهیم با دیگر دانشجویان حرفی بزنیم،چون ما را به دید یک عضو بسیج نگاه میکنند،هر حرفی و هر بحثی را نمی کنند...خودتان بهترمی دانید!

داستان سوم:

لوله کش بنده خدا که کار میکرد،حرف از طب سنتی و...شد،از تیزهوشی و دقت پدربزرگش روحانی اش در تشخیص بیماری ها میگفت!

 گاهی هم حرف از آب و خشکسالی و باران میزد! حرف از انتخابات رای دادن و ندادن شد،نمی دانم سر چه حرفی!!! بحث رضاخان را وسط کشید و از توسعه کشور از درزمان حرف میزد،دیپلم هم نداشت بنده خدا! به او درباره ی خیانت رضاخان به طب سنتی گفتم!چند ثانیه ای مکث کرد و دیگر حرفی نزد...!

هنوز هم کم کاریم!

همین...

علیرضا
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

در مسجد جوزستان،تفسیر قرآن میگفت،نزدیک انقلاب بازداشت شد و قبل از انقلاب!آزاد و رفت فرانسه و در کنار امام قرار گرفت.

قرآن را با محور مبارزاتی و ..تفسیر به رای میکرد!شهید مطهری و بهشتی بارها اعتراض کردند!ساواک هم سید محمد موسوی خوئینی ها را به جرم ارتباط با مجاهدین خلق بازداشت کرده بود!دقیقا زمانی که سازمان مارکسیست و تغییر عقیده داده بود!

خوئینی ها،بارها مطهری وشهید مفتح را به دلیل تدریس در دانشگاه در زمان شاه،سرزنش میکرد!در جلسات تفسیرش،از عباس عبدی و ملکی،میرداماد وپیمان و خالقی(اصلاحطلبانی که بعد از انقلاب سفارت آمریکا را اشغال نمودند) و..تا گودرزی طلبه ای جوان(رهبر گروهک فرقان) شرکت میکردند!

حتی یکبار خوئینی ها،مطهری را مصداق و یصدون عن سبیل الله نامید و گودرزی و دوستانش تحت تاثیر افکار او شدند! عطریانفرمیگفت گوردزی 20 سالش بود تفسیرات مبارزاتی از قرآن میکرد..! بعدا استاد مطهری و مفتح وسپهد قرنی را ترور و شهید نمودند،ولی ترور هاشمی رفسنجانی نافرجام ماند!

صباغیان،گروهک فرقان را نتیجه جلسات جوزستان و افکار شبه مارکسیستی موسوی خوئینی ها،میدانست!فرقان با مجاهدین خلق ارتباط داشتند وتا زمان دستگیری اعضا بازوی نظامی انها بودند..

قبل از انقلاب وقتی بازداشت بود،ملکی با همکاری مردم پول جمع کرد و برای خانواده او خانه ای خرید!بعد انقلاب،خوئینی ها،خانه را فرخت و به خانه باغ بزرگ و نجومی یکی از درباریان شاه انتقال داد و ساکن شد!

ناطق نوری میگفت در دادگاه از متمهان گروهک فرقان سوال کردم چگونه به نتیجه رسیدید که استاد مطهری را ترور کنید که انها گفتند ما تحت تاثیر جلسات مسجد جوزستان خوئینی ها قرار گرفتیم و عمل کردیم!

وقتی قرار شد سفارت آمریکا،گرفته شود،انجمن اسلامی مخالفت نمود،قرار شد با امام ره مشورت شود،ولی عده ای از دانشجویان با خوئینی ها مشورت میکنند،موسوی میدانست که امام مخالف است ولی خواست امام را در عمل انجام شده قرار دهد!سفارت که اشغال شد،امام دستور داد تا تمام اسناد افشا شود!ولی سند ارتباط بنی صدر با سفارت که جز اسناد امحا شده نبود و کاملا سالم بدست میاید!!! با دستور خوئینی افشا نمی شود!ولی در عوض خوئینی به دانشجوها میگوید بگردند تا سندی علیه شهید بهشتی پیدا کنند که ناکام میماند!

وقتی که شورای نگهبان نبود!خوئینی ها از طرف امام مامور بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری شد!او درحالی که ارتباط بنی صدر با جاسوسان آمریکایی را میدانست،بنی صدر را تایید صلاحیت نمود..!وقتی شهید بهشتی به رد صلاحیت جلال الدین فارسی اعتراض کرد،موسوی خوئینی ها او را افغانی نامید..

رجایی و باهنر که در انفجار شهید شدند،پرونده متهمین که برخی چهره های سرشناس چپ و اصلاحطلب در بین شان بود به جریان افتاد،با شهادت قدوسی و رازینی و برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب،موسوی خوئینی ها،شد دادستان کل کشور!تقی محمدی همدست کشمیری،در زندان،به صورت مشکوک کشته شد!خوئینی ها گفت خودم بازجویی ها را ادامه میدهم ولی هیچگاه جزییات پرونده را به وزیر دادگستری و آقای اردبیلی رئیس شورای قضایی به صراحت بیان نمیکرد!دوستانش در مجاهدین انقلاب،میگفتند پرونده را مختومه اعلام کن!ولی 62 نفر از نمایندگان به امام نامه نوشتند که پرونده پیگیری شود!از آن طرف 61 نفر از وزیران کابینه میرحسین موسوی و نمایندگان و..به امام نامه نوشتند پرونده مختومه شود و متهمین بی گناه اند!بسیار مواظب بهزاد نبوی بود که مبادا اتهامش ثابت شود...!

مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی در حضور امام خمینی با دادستان کل یعنی خوئینی ها ودادستان انقلاب وقت تهران سید ابراهیم رئیسی را جلسه میگذارد!خوئینی ها اعترافات متهمین حتی برای انها که کیفر خواست صادر شده (جرم اثبات شده)را انکار میکند و میگوید پرونده چیزی ندارد!ولی رئیسی به اردبیلی میگوید با نظر خوئینی ها مخالف است و جرم برخی ثابت و اعتراف کردند! ولی محمد موسوی خوئینی ها اصرارش را ادامه میدهد !

محمد موسوی خوئینی ها

بعدا خوئینی ها به رئیسی دستور میدهد که مختومه شدن پرونده را به رسانه ها اعلام نماید...

علیرضا
۲۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱ نظر

همین چند وقت قبل بود که واحد اطلاعات سپاه پاسداران،اقدام به بازداشت ابر بدهکاران بانکی و فاسد مالی کرده بود،در بین بازداشت شدگان افرادی بودند که به مانند عزل و نصب مدیران نجومی بگیر یا رابطه نزدیکی با حسین فریدون داشتند یا با نفوذ و اعمال فشار فریدون در به مقامات عالی اداری دست پیدا کرده بودند..!

خبر دیگری در این چند روز منتشر شد و البته نه تایید شد و نه تکذیبیه مهمی انتشار یافت!این بود که نهاد های اطلاعاتی اعم از وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و حراست کل و..توافق کرده اند با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری،فعلا از تعقیب قضایی فریدون خودداری نموده و به بازداشت و جمع آوری اطلاعات از باقی مدیران نزدیک به حسین فریدون برادر روحانی،بسند نمایند!

خبر بعدی، سوژه شدن ماجرای انتخاب علوی،وزیر اطلاعات توسط روحانی بود! به طوری که خود جناب علوی با صراحت میگوید که سر رشته و تخصصی در حیطه وزارت ..نداشته و با صرف سید بودن و فرزند ائمه بودن و..این مهم را پذیریفته و توسط مجلس نهم رای اعتماد گرفته...!

بعد از این مصاحبه تلوزیونی بود که خبر رسید معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات گزینه ی مورد حمایت فریدون و تحمیلی بر علوی بوده است! به طوری که با در کنار هم قرار دادن مصاحبه های علوی، معلوم میشود چرا هر بار جناب علوی در برابر نقد عملکردش قرار میگیرد!به موضوعات قیمت گوجه و تورم و دستاورد های خیالی برجام تا تقلیل فساد 12 هزار میلیاردی صندوق فرهنگیان در دولت روحانی به فساد دو یا سه هزارمیلیاردی!!! می پردازد و عملا وزارتخانه وی،در بحث مقابله با فساد مالی ،سکوت اختیار کرده است..!

ماجرا از آنجا جالب تر می شود که در بحث مدیران دو تابعیتی و کم کاری علوی و همکارانش،معلوم می شود که برخی ابربدهکاران مالی دستگیر شده توسط سپاه پاسداران،دارای تابعیت کشورهای اروپایی و امریکایی نیز بوده اند...! که متاسفانه با فشار شخص روحانی و برادر ایشان،دستگیری برخی دیگر فعلا امکان پذیر نبوده است..!


علیرضا
۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

گشت ارشاد

دانشگاه که بودیم،روزی یکی از همکلاسی ها که ظاهر نسبتا جلف و ..داشت! یکی از بچه هایی را که با بسیج دانشگاه همکاری میکرد و ظاهر خیلی نامناسب تری  داشت را می بیند و به من که در بسیج دانشگاه بودم میگوید آدم در هر حیطه ای وارد می شود باید قواعد ظاهری از حرف زدن تا لباس پوشیدن را در معیار های حداقلی !حداقل حفظ کند تا ان مجموعه یک زمان زیر سوال نرود...!

ماموران نیروی انتظامی،از پایین ترین رده تا بالاترین رده،بسیار زحمتکش هستند،خانواده هایشان بخاطر شیفت ها و کارهای فوق العاده در هر زمان و مکان در فشار هستند،حقوقشان نجومی که نه!زمینی هم نیست!ماموریت های مختلف،کار سنگین و...وگشت ارشادی که همیشه بخاطر نگاه های سیاسی مغضوب همه ی جناح های سیاسی و دولت های قبلی و فعلی بوده است و همیشه مظلوم واقع شده است.

اما تمام دلایل بالا ،دلیل نمی شود که یک نیرو از انتقاد های دلسوزانه در امان!!! باشد...!یا نیاز به ترمیم نیرو و همکاران خود از نظر فرهنگی نداشته باشد.

آنهایی که با کارکنان ناجا،در ارتباط بوده اند،حتما گاهی دیده اند که دختر فلان مامور رتبه بالا یا درجه دار و..حجاب و پوشش خوبی نداشته است!یا دیده اند که فلان مامور ناجا،وقتی در لباس شخصی خود است تیپ ناجور و بعضا خوبی نداشته است!خوشبختانه الان که این مطلب را مینویسم بهار و تابستان نیست که حجم حملات به ماوران ناجا و...بخاطر گشت ارشاد زیاد باشد!پس اگر دوستان ناجایی! انتقاد پذیر باشند که هستند باید دست به ترمیم فرهنگی بزنند! اصولا نیرویی که خود در بین برخی از خانواده های پرسنل خود دچار مشکلات فرهنگی است نمی تواند پاسخ گوی جامعه ایی باشد که برایش در فصول مختلف گشت ارشاد تا گشت جمع آوری گیرنده های غیرمجاز و ماهواره میگذارد...


علیرضا
۱۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۸ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۶ نظر

حکومت پول دارد،رسانه دارد،بسیجی و پاسدارسپاهی دارد!این طرفی ها هم دانشجو و استاد دارند،مردم  رسانه دارند...اینها تنها بخشی از سخنان کسی بود که تمام جریان اصلاحطلب و اشوب طلب،از سال هشتادوچهار،پشت سرش قرار گرفتند!

لباس شخصی

لفظ لباس شخصی ها،شاید خیلی قبل تر از زمان قبل انقلاب با تاسیس ساواک،به سرزبانها افتاد،بعد از انقلاب هم کمی ادامه داشت تا قضیه کوی دانشگاه سال78 با حوادثی پر رنگتر شد! در فتنه88 با درگیری های خیابانی و تشدید شایعات بیشتر بر سر زبانها افتاد،جریان رسانه ای فتنه،همیشه یک پروژه ای را اجرا کرده که خود را مردم و مخالفان را مزدوران حکومت معرفی کند،این جریان از سال 90 با شروع بحران ارزی،الفاظ عجیبی مانند خون های مردم را در شیشه کردن!،کاسبان تحریم!ادم فروش ها!را در جامعه با ابزار شبکه های اجتماعی مجازی،روزنامه های زنجیره ای اصلاحطلب،سایتها و.. را وارد ادبیات اعتراضی جامعه در شرایط انروز کردند!بعد از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری،وارد تمام رسانه های دولتی و رسمی شدند!هرگونه اعتراض و انتقاد را به دولت با عناوینی چون دلواپسان و کاسبان تحریم و موازی کردن معانی این دو عنوان و تقلیل معنای انها در اذهان مردم و با مهندسی افکار انها در ذهن ناخودگاه عده ای زیادی از مردم باعث شدند تا انتقادات کارشناسی جریان منتقد دولت به توافق هسته ای،هیچ گاه به گوش مردم نرسد!

علیرضا
۰۵ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۸ موافقین ۵ مخالفین ۱ ۶ نظر

نمی دانم!شاید مشکل من و امثال بنده این باشد که کمی تا حدی حرف هایمان را رک و صریح می زنیم،اگر در جمع تعدادی از دختران بگوییم به بی ادبی متهم میشویم و اگر در جمع تعدادی از مردان بگوییم به ثروتمند بودن و غیره!

اما نمی شود حقیقت را نگفت و نمی شود این حقیقت را در سینه نگه داشت و به زبان نیاورد!

اما چه کنیم که خانواده هایمان و زندگی مان و نسل مان و ... همه در خطر است.مهم ترین معضل امروز جامعه ی ما اشتغال و کار است،در کشوری هستیم که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنیم،تعداد بسیاری از مردان بیکار هستند،و وضع ازدواج جوانان بسیار نامناسب و معیشت خانواده در خطر است.

حالا با تمام تفاسیر و تمام بحث ها معلوم نیست چرا در کشوری که مردان وضع کار خوبی ندارند عده ای از پسران رو به تن پروری اورده اند؟ معلوم نیست چرا برخی ها حاضرند خودشان در خانه لم بدهند و یا استراحت کنند و یا در شغل خودشان راحت طلب باشند ولی اجازه بدهند همسرشان در جایی بیرون از خانه مشغول کار شود؟

اشتباه نکنید و سریع موضع گیری نکنید،اما مشکل اصلی از خود بانوان و خواهران محترم است.چرا برخی خانم ها اصرار دارند در بیرون از خانه کار کنند؟ چرا برخی از خانم ها فکر می کنند اگر هرچه بیشتر شبیه به مردان شوند و به مانند مردان،بتوانند پول دربیاورند!قهرمان هستند؟ این تفکرات فمینیستی چگونه در ذهن زنان ایرانی رسوخ کرده است؟

کار به جایی رسیده است که دختران به این امید وارد دانشگاه و مراکز اموزشی میشوند که در اینده بتوانند شغلی برای خود پیدا کنند! لطفا مغلطه نکنید! منظور ما همه رشته ها و شغل ها نیست! برخی مشاغل مثل معلمی یا پزشکی نیاز جامعه است که زنان نیز در ان حضور داشته باشند!(که حتی در این بین نیز استثناهایی است) ولی ایا با وجدانتان میتوانید کنار بیایید و از خیر لفظ خانم دکتر و خانم مهندس و خانم کارمند فلان پایه بگذرید و به فکر تربیت نسل بعد یعنی فرزندانتان باشید؟

بعضی ها عشقشان این است که به مانند همسر خود کار کنند و به زعم خود فکر میکنند اگر بتوانند مستقلا پول در بیاورند یعنی این که خیلی زرنگ هستند! ولی باید گفت زهی خیال باطل!

وقتی به فلان دختر میگوییم چرا دوست داری خودت در بیرون از خانه مشغول باشی و کار کنی،او میگوید دوست دارم مستقل باشم! مثل این می ماند که به یک مرد بگویی چرا دوست داری خانواده داشته باشی و او بگوید چون دیگران دارند!!!

علیرضا
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ نظر

جوانان ما در خیلی زمینه ها عقب هستند یا به عبارت بهتر بگوییم عقب مانده هستند،در خیلی چیزهایی که فکر میکنیم که جوانان ما استاد هستند ولی شاید حتی یک دستمال لنگ کش ساده هم نباشند!

یکی از همین چیزها،عشق ورزیدن به جنس مخالف در قالب زندگی مشترک است. دختران و پسران نمی دانند و یا شیاد هم میدانند ولی نمی توانند با همسر خود،عشق بازی کنند،یک مرد ویا یک زن،اصلا نمیدانند فرق عشق بازی با همسر،با بازی های جنسی زندگی مشترک چیست؟یک جوان شاید بتواند یا بدند چگونه به گزینه مورد نظر خود برسد و ازدواج کند ولی نمی تواند بعد از خوانده شدن عقد،ابراز عشق بکند...!

البته خب تا حد زیادی هم تقصیر ندارند!!! وقتی به هنر موسیقی و خوانندگی نگاه میکنیم،پر شده است از شعر هایی که جز توصیف حجم و وزن و رنگ همسر خود ،چیز برای گفتن ندارند! بسیاری از شعر ها در عین شاد بودن،زمینه و عمق افسردگی دارند! متن موسیقی گواه از یک بیماری اختلاق دوقطبی میدهد! رنگ موسیقی مشکیست چون میگویند مشکی رنگ عشق است! وزن موسیقی زیادی سبک است! به قدری سبک است که معشوق و عاشق گاهی رویشان نمی شود با هم به یک موسیقی و ریتم اش گوش دهند! حتی اگر بویی از زندگی مذهبی نداشته باشند!


عشق

علیرضا
۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر
دبستان که بودیم،بنا به شرایط آن زمان و تعداد دروس در آن زمان فقط یک ساعت در هفته کلاس قرآن داشتیم،یعنی بعد از سوم ابتدایی این یک ساعت اضافه شد،چیزی به اسم تعلیمات دینی نداشتیم،معلم قرآن ما فردی بود با قدی بلند،موهای جوگندمی،لخت و شانه کشیده و همیشه کت و شلوار پوش! چهره ای مهربانی داشت،در واقع کار اصلی اش برگزاری امورات فرهنگی مدرسه و مسئول کتابخانه بود! کتابخانه که نه! اتاقکی بود که حدود 200 تا 300 کتاب مخصوص سنین کم داشت.
در همان یک ساعت کلاس قرآن،می بایست نوار قرآن میاورد و با ان ضبط های قدیمی،برایمان قرآن سه بار تکرار پخش میکرد،کلاس شلوغی داشتیم،چیزی حدود 45 نفر دانش آموز بودیم،هم باید کنترل نظم بچه را اداره می کرد و هم تدریس! یادم میاید یکبار که خیلی کلاس شلوغ شده بود،کنترل اش را از دست داده بود و من بخت برگشته و از همه جا بی خبر خواستم سوالی از او بپرسم که به ناگاه یک سیلی آب دار جانانه ای نثار من کرد و بعد گذشت دقایقی آمد از من معذرت خواهی کرد!
کلا دیگر علاقه به شخصیت و تدریسش را از دلم بخاطر یک عدم کنترل رفتارش! در دلم از بین رفت!
وقتی که به مقطع بعدی یا همان راهنمایی رفتیم،کلاس اول راهنمایی آن زمان یا ششم ابتدایی فعلی! چیزی به اسم معلم دینی نداشتیم!یعنی بهتر بگویم،در مذهبی ترین شهرایران!مدرسه ی ما برای بچه های کلاس اولی،معلم دینی نداشت! یک معلم عربی هم داشتیم که به فراخور درس اش،بازهم کلاس به اسم دینی شناخته می شد ولی کتاب تعلیمات دینی را درس نمی داد و عربی تدریس می کرد،معلم اش روحانی بود،برای کلاس دینی،مدیر مدرسه مان که خودش قبلا معلم درس عربی بود،معلم کتاب فارسی مان را مجاب کرد تا دینی و قرآن تدریس کند! بنده خدا به غیر از خواندن سوره توحید و حمد، نمی توانست یک کلمه قرآن را به صورت درست و یا حداقل با لهجه فارسی بخواند چه برسد به عربی! همیشه هم به خاطر عادتی که داشت آب دهان در حین گفتار از دهنش خارج میشد و با روخوانی چهارتا حدیث و داستان از زمان صدر اسلام،سریع کلاس را جمع میکرد و با بچه ها درباره موضوعات متفرقه و .. حرف میزد و به قول معروف وقت گذرانی می کرد....
در سال دوم و سوم راهنمایی،معلمی برای تعلیمات دینی برایمان انتخاب کردند که حال خودش را نداشت،ریش هایش را با ماشین میزد،موقع گفتار عادت داشت لبانش را غنچه کند و با تلفظ غلیظ برخی حروف مثل غین و عین و ...میخواست سطح سوادش را به رخ ما بکشد.
به حضرت شلنگ و جناب خط کش فلزی اعتقادی راسخ داشت،کوچکترین بی نظمی از نظر او مساوی بود با جریمه رونویسی از کتاب تعلیمات پر حروف دینی و خوردن تعداد زیادی ضربه شلنگ و سیلی کشیده بود! آن قدری که بچه ها از او می ترسیدن،از معاونین و ناظم مدرسه حساب نمی بردند! تنها باری که بچه ها از او نترسیدن و از چیز دیگر داشتند از ترس بر خود می لرزیدند،نوار صوتی سیاحت غرب مربوط به خواب یکی از علما از دنیای برزخ و لحظه دیدار ملک الموت بود!
معلم عربی مان،همیشه مغرور و کمی زیادی لوث و نغ نغ کن بود،هیکلی درشت و چهره ای تیره با موهای ریخته داشت!همیشه به لیسانس حقوقش اش می نازید و تعریف می کرد،همیشه بچه ها را تهدید میکرد که اگر معلم نبود، الان یک وکیل پایه 1 دادگستری میشد،او هم از اقدامات فیزیکی برای آرام کردن بچه و گفتن جوک های بی مزه کم نمی گذاشت! عوضش در سوم راهنمایی،او شد ناظم و یک معلم عربی روحانی با اخلاقیات خوب و کمی بد آمد و روزگار سپری شد!
جالب بود که از بچه های کلاس،حداقل 15 نفر از بچه ها،پدرهایشان روحانی بودند...!
در اول دبیرستان معلمی آمد که بعدا فهمیدیم در کار ملک و املاک است و حسابی پول دار و به زعم خودش برای قربت الی الله و ... می آمد تدریس! اخلاقش بسیار بد بود،ما که خانواده مان مذهبی بود از این آدم بدمان میامد تا آن پسر آخر کلاس نشسته و به قول خودشان لات خیابانی! عوضش همیشه داستان های اخلاقی میگفت!به هر بهانه و چیزی سعی میکرد حال یکی را بگیرد،اگر گیر نمیداد،حالش خوب نمی شد،به قدری از او و درس دادنش زده شده بودیم که در زمان کنکور از این که کتاب دینی اول دبیرستان را نمی خواندم خوشحال بودم!
در سال های بعدی معلمی خوش اخلاق و خوش برخوردی امد که البته بعضی اوقات با شیطنت های برخی بچه کمی ناراحت میشد! مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به خوبی تدریس میکرد و بیشترین اطلاعات و یادگیری بنده برای آن زمان می باشد!
به طوری که بعد از اتمام دبیرستان،او به قدری شاگردانش را دوست میداشت که هر وقت در خیابان یکی از ماها را میدید،احوال پرسی میکرد و حسابی ما را شرمنده منش و اخلاقش میکرد،معلم زیست و معلم شیمی مان مذهبی بودند،با خودم میگفتم کاش اینها هم برای بقیه دینی تدریس میکردند،تدریس اینها هم عالی بود،من حتی بدون خواندن کتاب و جزوه و صرفا با گوش کردن سر کلاس های اینان،امتحانات نهایی را پاس کردم!
در دانشگاه،به غیر از یکی دوتا از استادهای دروس دینی و عمومی مان،بقیه واقعا تدریس خوبی نداشتند،کلاس هایشان خسته کننده بود،دانشجوها باسختی کلاس ها را میگذارندند و به قولی وقت گذرانی میکردند!عوضش برخی از اساتید که عقیده های درست و درمانی هم نداشتند و خیلی علیه السلام بودند...با دانشجو چنان رفیق می شدند که دانشجو ها ول کن آن استاد نمی شدنددختران مجذوب میکردند و پسران را با حرف های پوچ ولی قشنگ ! فریب می دادند...
آن استاد هایی هم که مذهبی بودند،شاید به خاطر ترس از ارتباط با دختران کلاس،یا شاید هم چیز های دیگر خیلی زیادی سنگین بودند و جذبه خاصی از خود نشان نمی دادند!
همه این ها را گفتم که بگویم جدا از چاپ بد کتب دینی و عربی آن زمان ما،تصاویر گرافیکی کم کیفیت،نوع تدریس و اخلاق برخی معلمان این دروس مهم به قدری بد بوده که به چشمان خودم می دیدم که برخی دانش آموزان از لج آن معلم مسئله دار،با نماز خواندن و قرآن خواندن مشکل پیدا میکردند! و این در حالی بود که اکثر خانواده هایمان مذهبی بودند...حالا از وضع و اوضای مدارس دخترانه خبری ندارم!
این را هم بگویم بد نیست،در اردوهایی که بسیج میرفتیم و در دوره هایی که شرکت میکردیم،اساتیدی که برای دروس فلسفه اسلامی و دین و...میامدند عالی بودند که برخی دانشجو ها بعد از اتمام تحصیلات به خاطر جذبه و اخلاق و تدریس خیلی خوب آنان الان در حوزه در س میخوانند و طلبه شده اند!
نخواستم درباره ی معلمان دیگر دروس حرف بزنم! ولی دیگر دروس هم اگر معلمی در ظاهر مذهبی بود و اخلاق خوشی نداشت و همان نتایج را بروز می دادند....راحتر بگویم،به طور مثال در دبیرستان،معلم ادبیاتی داشیتم که بعدها فهمیدیم در عملیات فاو،در اروندرود جانباز شده است،به قدری هم اخلاق و هم تدریسش عالی بود که دوست داشتم بروم در دانشگاه ادبیات بخوانم!
همیشه خودمان با دست خودمان به نسل های جوان ضربه میزنیم،همیشه از خودمان ضربه خوردیم و دشمنان با خیال آسوده نظاره گر بودند...!
کاش همه معلمان ،کارشان را با مقدار پولی که بدست می آوردند مقایسه نمی کردند....
همین...
علیرضا
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳ نظر

خواهرم! نمیدانم چگونه و از چه راهی از شما تشکر کنم! اصلا زبانم و دست هایم و تمام وجودم در مقابل کاری که برای من میکنی،ناتوان است که شکر بجای بیاورد...

خواهرم!من درخیابان همان پسری هستم که وقتی تو را میبیند دست و پایش را گم میکند،وقتی باتو بخواهد هم صحبت شود عرق شرم و خجالت تمام بدنش را خیس میکند!

من همان پسری هستم که جرات معاشرت و هم کلامی را با تو ندارد! همان پسری که با ترس خاصی به لباس هایت یک نگاه زیر چشمی میکند!


من آن پسری نیستم که در سر چهار راه به هرزگی مشغول است! چرا که از آبرویش در نزد دوستان و همسایگان میترسد!

من آن پسری هستم که در دانشگاه خودش را پاک جلوه میدهد ولی....

خواهرم! از این که با کارهایت در فضای مجازی،کار مرا و امثال مرا راحت تر کردی سپاس گذارم!

علیرضا
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

برای برخی ها برخی مسائل به قدری پیچیده است که اصلا ذهن شان توان تحلیل و پردازش آنرا ندارد.

معلوم نیست چرا برخی مسائل ساده ی طبیعی و زندگی را میخواهند پیچیده جلوه بدهند،میگویند باید آزادی باشد،می گویند چرا به جای رسیدگی به مسائل اقتصادی و فساد اقتصادی به حجاب و پوشش چهار تا دهتر گیر می دهید؟

می گویند چرا گشت ارشاد وجود دارد؟ می گویند یعنی چه که جنس مذکر به گناه می افتد؟

اصلا پیچیده نگاری و انگاری مسائل ساده ی طبیعت خود یک خیانت است.

شهوت پرستان و بی خیال اندیشان، در اوج لذت های جنسی، نمی توانند هضم کنند که خودشان غرق شده اند، خود را به بی خیالی می زنند!

ماشاالله از بالا تا پایین مملکت ما پر از دکتران اقتصاد دان! اما چند نفر توانسته اند عرضه کنند تا مسائل اقتصادی را حل کنند؟ همگی از چپ تا راست ادعای اقتصاد میکنند! اما جوان به دلیل مسائل اقتصادی نمی تواند ازدواج کند!

از آن طرف جوان مجرد را در اوج فشار جنسی و عدم برآورده سازی نیازهای جنسی می فرستیم به دانشگاه! در کنار چند عدد جنس مخالف!

بعد می گوییم جوان! تو نیاز به ازدواج داری ولی به جنس مخالفت نگاه نکن ! حرف نزن! دست نده! جزوه ردو بدل نکن!

از آن طرف به دختر جوان میگوییم تو چه حق داری خود را بد حجاب و آرایش کرده بیرون بیاوری؟ اصلا چه حق  داری خود را عرضه کنی؟

رسما یک ماله ی عظیم بر تمام مسائل طبیعی بشر می کشیم ! حالا میاییم گشت ارشاد می گذاریم ! از آن طرف مردم را به پلیس بدبین می کنیم!

همان اندازه که پسران جوان شهوت دیدن دارند،دختران جوان شهوت دیده شدن دارند! همان اندازه که از پسران جوان انتظار داریم به نامحرم نگاه نکنند،همان اندازه باید توقع داشته باشیم دختران جلوی شهوت عرضه و دیده شدن خود را کنترل کنند!

اصلا مگر می شود سر جوان را با چهار واحد درس سر گرم کرد و بعد انتظار داشته باشیم وی به گناه نیافتد ؟

پدر خانواده خودش در اوج نداری و فقیری ازدواج کرده،وقتی پسرش یا خواستگار دخترش،قصد ازدواج دارد،از وی انتظار داریم گنج قارون رایک شبه برای دردانه مان بیاورد ؟

چرا مسائل ساده ی دنیای طبیعت را می خواهیم یا نبینیم و یا این قدر پیچیده جلوه دهیم که حل شدنش غیر ممکن و سخت به نظر بیاید؟

چه دست هایی پشت تغییر فرهنگ جنسی کشور ایران فعال است ؟



علیرضا
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ نظر