فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

فرهنگ همانی که آقا هم فدایی آن است

فرهنگ پرواز

بسم الله
هر چیزی یک فرهنگی دارد
پرواز هم فرهنگ خود را دارد...
...........................................
استفاده از عناوین و مطالب فقط با ذکر نام فرهنگ پرواز
مجاز است! اخلاق در امانت داری....
در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام است.
...........................................
فرهنگ پرواز چه با همین عنوان و
چه با عنوان های
نزدیک به فرهنگ پرواز . ارتباطی ندارد
...........................................
برای مشاهده بهتر فرهنگ پرواز از مرور گر
Mozilla Firefox استفاده کنید.

بایگانی

آخرین مطالب

نویسندگان

پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بسیج» ثبت شده است

مقتول: طلبه همدانی،علت : نفرت و نژاد پرستی! قاتل: آذری جهرمی وزیر ارتباطات!

خبر خیلی کوتاه بود،یک عدد طلبه همدانی،در هنگام خروج از مدرسه علمیه،توسط شرور در شرف شهرت، در فضای مجازی،با اسلحه کلاشینکف به قتل رسید..!

خبر کوتاه تر،پسری با سفر به شهرستان و ملاقات با دوست دختر خود،او را به باد کتک و فحاشی گرفته و فیلم آنرا بصورت زنده پخش نمود..!

خبر خیلی کوتاه تر! ملت همیشه آنلاین،بلافاصله بعد از پخش دو خبر بالا،ضمن فالو کردن شرور های آنلاین،آنها را باد فحش و تشویق و.. گرفته ..

خبر نیمه کوتاه تر! اینستاگرام،محل بروز و نمایش،عرض اندام ،آموزش و ترویج شرور های مجازی و توزیع در فضای حقیقی و واقعی شده اشت.

خبر از زانو به بالا،مشترک گرامی !وزارت ارتباطات ،هرگونه فیلتر یا حداقل نظارت بر فضای مجازی را به صورت کاملا هدفمند رها کرده است،لطفا مجددا سوال نفرمائید..

خبر از ناف پایین تر،بخشی از مردم علت دشمنی با روحانیون را عملکرد فاجعه بار حسن روحانی میدانند،این درحالی است که اکثریت قاطع طلاب و روحانیون انقلابی بوده و هیچ نسبت و تناسبی با این شیخ لیبرال ندارند!

علیرضا
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۲۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر

داستان اول:

دانشگاه که بودیم، دلباخته دختری شدم ،تمام کارها و درسها تحت تاثیر یک عشق شد،بخاطر نوع کارها در بسیج دانشگاه،با برخی از روحانیون جوان و خوش بیان آشنا شده بودم،با بچه های خوابگاه هم ارتباط زیادی داشتم،خیلی هایشان از شهرها و روستاهای دورافتاده ی فارس و کرمان و خوزستان و..آمده بودند،اکثرشان مرا به عنوان یکی از اعضای اصلی بسیج دانشگاه می شناختند،میدانستم خیلی هایشان در احکام اولیه دین مشکل دارند،چه برسد به مسائل سیاسی و معرفت دینی و.. ولی اکثرشان دل پاکی داشتند و آماده پذیرش حق!

بارها یکی از روحانیون خوش بیان از من خواهش کرد که ترتیبی بدهم تا جلساتی با بچه های خوابگاه در محل نمازخانه خوابگاه برگزار بشود که من بارها به دلایلی آنرا عقب انداختم تا جایی که اصلا برگزار نشد!

 زمان هایی هم که به دیدن آن روحانی میرفتم،بیشتر در مورد آن دختر دانشجو،و راه های رسیدن به آن(ملت دنبال راه رسیدن به خدا هستد!) بحث میکردیم و شبانه روزبه فکر آن بودم!

نزدیک انتخابات مجلس هم که میشد،فکر میکردم با تبعیت چند تن از بچه ها خوابگاه و دانشگاه از نظرات من،به تکلیف خودم عمل کردم!ولی واقیعیت این بود با رای دادن چند تا از آنها،فقط خودم را فریب دادم و از اصل قصه، همان بسط معرفت دینی و سیاسی ...دور افتادم!

همه به خاطر چسبیدن به دلیل فرعی قصه و عاشقی! و نپرداختن و برگزار نکردن جلسات هنوز هم از دست خودم ناراحت هستم..!

داستان دوم:

خدمت سربازی که رفتم،در دوران آموزشی،گاهی که وقت استراحت پیدا میکردم،با گروهان 160 نفره ای که نمونه کوچکی از جامعه ایران از بچه های سیستان تا آذربایجان و خراسان تا خوزستان در ان جمع بودند،بحث میکردیم! یکبار یادم هستم با دونفر از هم خدمتی ها درباره ی خروج مغزها از ایران حرف میزدیم و من از شهید چمران و زندگی اش سخن گفتم!بحث که بالا گرفت، به مسائل سیاسی هم رسید،سرمان راکه بالا گرفتم،دیدیم چیز حدود سی چهل نفر دورمان جمع شدند و دارند به حرفهایمان گوش میدهند،خواستم بحث را تمام کنم که دیدم بچه ها اصرار میکنند که ادامه دهیم! با یکی شان که حرف میزدم،فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی... صنعتی شریف یا امیر کبیر بودم(درست یادم نیست) از مسائل سیاسی و تقسیم بندی های رایج و اندیشه های گروه های سیاسی چیز زیادی نمی دانست! دردلم گفتم این از نخبه علمی مان! وای بحال بقیه...

یکبارهم یادم هست فرمانده آمد و بحث ده نفره مان در حیاط پادگان را بهم زد! بنده خدا از سر و صدای ما بیدار شده بود!

دیدم در دورانی که در بسیج بودم،یا نهایتا با چند بسیجی خرده شیشه دار بحث میکنیم،یا اگر بخواهیم با دیگر دانشجویان حرفی بزنیم،چون ما را به دید یک عضو بسیج نگاه میکنند،هر حرفی و هر بحثی را نمی کنند...خودتان بهترمی دانید!

داستان سوم:

لوله کش بنده خدا که کار میکرد،حرف از طب سنتی و...شد،از تیزهوشی و دقت پدربزرگش روحانی اش در تشخیص بیماری ها میگفت!

 گاهی هم حرف از آب و خشکسالی و باران میزد! حرف از انتخابات رای دادن و ندادن شد،نمی دانم سر چه حرفی!!! بحث رضاخان را وسط کشید و از توسعه کشور از درزمان حرف میزد،دیپلم هم نداشت بنده خدا! به او درباره ی خیانت رضاخان به طب سنتی گفتم!چند ثانیه ای مکث کرد و دیگر حرفی نزد...!

هنوز هم کم کاریم!

همین...

علیرضا
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

گشت ارشاد

دانشگاه که بودیم،روزی یکی از همکلاسی ها که ظاهر نسبتا جلف و ..داشت! یکی از بچه هایی را که با بسیج دانشگاه همکاری میکرد و ظاهر خیلی نامناسب تری  داشت را می بیند و به من که در بسیج دانشگاه بودم میگوید آدم در هر حیطه ای وارد می شود باید قواعد ظاهری از حرف زدن تا لباس پوشیدن را در معیار های حداقلی !حداقل حفظ کند تا ان مجموعه یک زمان زیر سوال نرود...!

ماموران نیروی انتظامی،از پایین ترین رده تا بالاترین رده،بسیار زحمتکش هستند،خانواده هایشان بخاطر شیفت ها و کارهای فوق العاده در هر زمان و مکان در فشار هستند،حقوقشان نجومی که نه!زمینی هم نیست!ماموریت های مختلف،کار سنگین و...وگشت ارشادی که همیشه بخاطر نگاه های سیاسی مغضوب همه ی جناح های سیاسی و دولت های قبلی و فعلی بوده است و همیشه مظلوم واقع شده است.

اما تمام دلایل بالا ،دلیل نمی شود که یک نیرو از انتقاد های دلسوزانه در امان!!! باشد...!یا نیاز به ترمیم نیرو و همکاران خود از نظر فرهنگی نداشته باشد.

آنهایی که با کارکنان ناجا،در ارتباط بوده اند،حتما گاهی دیده اند که دختر فلان مامور رتبه بالا یا درجه دار و..حجاب و پوشش خوبی نداشته است!یا دیده اند که فلان مامور ناجا،وقتی در لباس شخصی خود است تیپ ناجور و بعضا خوبی نداشته است!خوشبختانه الان که این مطلب را مینویسم بهار و تابستان نیست که حجم حملات به ماوران ناجا و...بخاطر گشت ارشاد زیاد باشد!پس اگر دوستان ناجایی! انتقاد پذیر باشند که هستند باید دست به ترمیم فرهنگی بزنند! اصولا نیرویی که خود در بین برخی از خانواده های پرسنل خود دچار مشکلات فرهنگی است نمی تواند پاسخ گوی جامعه ایی باشد که برایش در فصول مختلف گشت ارشاد تا گشت جمع آوری گیرنده های غیرمجاز و ماهواره میگذارد...


علیرضا
۱۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۸ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۶ نظر

حکومت پول دارد،رسانه دارد،بسیجی و پاسدارسپاهی دارد!این طرفی ها هم دانشجو و استاد دارند،مردم  رسانه دارند...اینها تنها بخشی از سخنان کسی بود که تمام جریان اصلاحطلب و اشوب طلب،از سال هشتادوچهار،پشت سرش قرار گرفتند!

لباس شخصی

لفظ لباس شخصی ها،شاید خیلی قبل تر از زمان قبل انقلاب با تاسیس ساواک،به سرزبانها افتاد،بعد از انقلاب هم کمی ادامه داشت تا قضیه کوی دانشگاه سال78 با حوادثی پر رنگتر شد! در فتنه88 با درگیری های خیابانی و تشدید شایعات بیشتر بر سر زبانها افتاد،جریان رسانه ای فتنه،همیشه یک پروژه ای را اجرا کرده که خود را مردم و مخالفان را مزدوران حکومت معرفی کند،این جریان از سال 90 با شروع بحران ارزی،الفاظ عجیبی مانند خون های مردم را در شیشه کردن!،کاسبان تحریم!ادم فروش ها!را در جامعه با ابزار شبکه های اجتماعی مجازی،روزنامه های زنجیره ای اصلاحطلب،سایتها و.. را وارد ادبیات اعتراضی جامعه در شرایط انروز کردند!بعد از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری،وارد تمام رسانه های دولتی و رسمی شدند!هرگونه اعتراض و انتقاد را به دولت با عناوینی چون دلواپسان و کاسبان تحریم و موازی کردن معانی این دو عنوان و تقلیل معنای انها در اذهان مردم و با مهندسی افکار انها در ذهن ناخودگاه عده ای زیادی از مردم باعث شدند تا انتقادات کارشناسی جریان منتقد دولت به توافق هسته ای،هیچ گاه به گوش مردم نرسد!

علیرضا
۰۵ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۸ موافقین ۵ مخالفین ۱ ۶ نظر
دبستان که بودیم،بنا به شرایط آن زمان و تعداد دروس در آن زمان فقط یک ساعت در هفته کلاس قرآن داشتیم،یعنی بعد از سوم ابتدایی این یک ساعت اضافه شد،چیزی به اسم تعلیمات دینی نداشتیم،معلم قرآن ما فردی بود با قدی بلند،موهای جوگندمی،لخت و شانه کشیده و همیشه کت و شلوار پوش! چهره ای مهربانی داشت،در واقع کار اصلی اش برگزاری امورات فرهنگی مدرسه و مسئول کتابخانه بود! کتابخانه که نه! اتاقکی بود که حدود 200 تا 300 کتاب مخصوص سنین کم داشت.
در همان یک ساعت کلاس قرآن،می بایست نوار قرآن میاورد و با ان ضبط های قدیمی،برایمان قرآن سه بار تکرار پخش میکرد،کلاس شلوغی داشتیم،چیزی حدود 45 نفر دانش آموز بودیم،هم باید کنترل نظم بچه را اداره می کرد و هم تدریس! یادم میاید یکبار که خیلی کلاس شلوغ شده بود،کنترل اش را از دست داده بود و من بخت برگشته و از همه جا بی خبر خواستم سوالی از او بپرسم که به ناگاه یک سیلی آب دار جانانه ای نثار من کرد و بعد گذشت دقایقی آمد از من معذرت خواهی کرد!
کلا دیگر علاقه به شخصیت و تدریسش را از دلم بخاطر یک عدم کنترل رفتارش! در دلم از بین رفت!
وقتی که به مقطع بعدی یا همان راهنمایی رفتیم،کلاس اول راهنمایی آن زمان یا ششم ابتدایی فعلی! چیزی به اسم معلم دینی نداشتیم!یعنی بهتر بگویم،در مذهبی ترین شهرایران!مدرسه ی ما برای بچه های کلاس اولی،معلم دینی نداشت! یک معلم عربی هم داشتیم که به فراخور درس اش،بازهم کلاس به اسم دینی شناخته می شد ولی کتاب تعلیمات دینی را درس نمی داد و عربی تدریس می کرد،معلم اش روحانی بود،برای کلاس دینی،مدیر مدرسه مان که خودش قبلا معلم درس عربی بود،معلم کتاب فارسی مان را مجاب کرد تا دینی و قرآن تدریس کند! بنده خدا به غیر از خواندن سوره توحید و حمد، نمی توانست یک کلمه قرآن را به صورت درست و یا حداقل با لهجه فارسی بخواند چه برسد به عربی! همیشه هم به خاطر عادتی که داشت آب دهان در حین گفتار از دهنش خارج میشد و با روخوانی چهارتا حدیث و داستان از زمان صدر اسلام،سریع کلاس را جمع میکرد و با بچه ها درباره موضوعات متفرقه و .. حرف میزد و به قول معروف وقت گذرانی می کرد....
در سال دوم و سوم راهنمایی،معلمی برای تعلیمات دینی برایمان انتخاب کردند که حال خودش را نداشت،ریش هایش را با ماشین میزد،موقع گفتار عادت داشت لبانش را غنچه کند و با تلفظ غلیظ برخی حروف مثل غین و عین و ...میخواست سطح سوادش را به رخ ما بکشد.
به حضرت شلنگ و جناب خط کش فلزی اعتقادی راسخ داشت،کوچکترین بی نظمی از نظر او مساوی بود با جریمه رونویسی از کتاب تعلیمات پر حروف دینی و خوردن تعداد زیادی ضربه شلنگ و سیلی کشیده بود! آن قدری که بچه ها از او می ترسیدن،از معاونین و ناظم مدرسه حساب نمی بردند! تنها باری که بچه ها از او نترسیدن و از چیز دیگر داشتند از ترس بر خود می لرزیدند،نوار صوتی سیاحت غرب مربوط به خواب یکی از علما از دنیای برزخ و لحظه دیدار ملک الموت بود!
معلم عربی مان،همیشه مغرور و کمی زیادی لوث و نغ نغ کن بود،هیکلی درشت و چهره ای تیره با موهای ریخته داشت!همیشه به لیسانس حقوقش اش می نازید و تعریف می کرد،همیشه بچه ها را تهدید میکرد که اگر معلم نبود، الان یک وکیل پایه 1 دادگستری میشد،او هم از اقدامات فیزیکی برای آرام کردن بچه و گفتن جوک های بی مزه کم نمی گذاشت! عوضش در سوم راهنمایی،او شد ناظم و یک معلم عربی روحانی با اخلاقیات خوب و کمی بد آمد و روزگار سپری شد!
جالب بود که از بچه های کلاس،حداقل 15 نفر از بچه ها،پدرهایشان روحانی بودند...!
در اول دبیرستان معلمی آمد که بعدا فهمیدیم در کار ملک و املاک است و حسابی پول دار و به زعم خودش برای قربت الی الله و ... می آمد تدریس! اخلاقش بسیار بد بود،ما که خانواده مان مذهبی بود از این آدم بدمان میامد تا آن پسر آخر کلاس نشسته و به قول خودشان لات خیابانی! عوضش همیشه داستان های اخلاقی میگفت!به هر بهانه و چیزی سعی میکرد حال یکی را بگیرد،اگر گیر نمیداد،حالش خوب نمی شد،به قدری از او و درس دادنش زده شده بودیم که در زمان کنکور از این که کتاب دینی اول دبیرستان را نمی خواندم خوشحال بودم!
در سال های بعدی معلمی خوش اخلاق و خوش برخوردی امد که البته بعضی اوقات با شیطنت های برخی بچه کمی ناراحت میشد! مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به خوبی تدریس میکرد و بیشترین اطلاعات و یادگیری بنده برای آن زمان می باشد!
به طوری که بعد از اتمام دبیرستان،او به قدری شاگردانش را دوست میداشت که هر وقت در خیابان یکی از ماها را میدید،احوال پرسی میکرد و حسابی ما را شرمنده منش و اخلاقش میکرد،معلم زیست و معلم شیمی مان مذهبی بودند،با خودم میگفتم کاش اینها هم برای بقیه دینی تدریس میکردند،تدریس اینها هم عالی بود،من حتی بدون خواندن کتاب و جزوه و صرفا با گوش کردن سر کلاس های اینان،امتحانات نهایی را پاس کردم!
در دانشگاه،به غیر از یکی دوتا از استادهای دروس دینی و عمومی مان،بقیه واقعا تدریس خوبی نداشتند،کلاس هایشان خسته کننده بود،دانشجوها باسختی کلاس ها را میگذارندند و به قولی وقت گذرانی میکردند!عوضش برخی از اساتید که عقیده های درست و درمانی هم نداشتند و خیلی علیه السلام بودند...با دانشجو چنان رفیق می شدند که دانشجو ها ول کن آن استاد نمی شدنددختران مجذوب میکردند و پسران را با حرف های پوچ ولی قشنگ ! فریب می دادند...
آن استاد هایی هم که مذهبی بودند،شاید به خاطر ترس از ارتباط با دختران کلاس،یا شاید هم چیز های دیگر خیلی زیادی سنگین بودند و جذبه خاصی از خود نشان نمی دادند!
همه این ها را گفتم که بگویم جدا از چاپ بد کتب دینی و عربی آن زمان ما،تصاویر گرافیکی کم کیفیت،نوع تدریس و اخلاق برخی معلمان این دروس مهم به قدری بد بوده که به چشمان خودم می دیدم که برخی دانش آموزان از لج آن معلم مسئله دار،با نماز خواندن و قرآن خواندن مشکل پیدا میکردند! و این در حالی بود که اکثر خانواده هایمان مذهبی بودند...حالا از وضع و اوضای مدارس دخترانه خبری ندارم!
این را هم بگویم بد نیست،در اردوهایی که بسیج میرفتیم و در دوره هایی که شرکت میکردیم،اساتیدی که برای دروس فلسفه اسلامی و دین و...میامدند عالی بودند که برخی دانشجو ها بعد از اتمام تحصیلات به خاطر جذبه و اخلاق و تدریس خیلی خوب آنان الان در حوزه در س میخوانند و طلبه شده اند!
نخواستم درباره ی معلمان دیگر دروس حرف بزنم! ولی دیگر دروس هم اگر معلمی در ظاهر مذهبی بود و اخلاق خوشی نداشت و همان نتایج را بروز می دادند....راحتر بگویم،به طور مثال در دبیرستان،معلم ادبیاتی داشیتم که بعدها فهمیدیم در عملیات فاو،در اروندرود جانباز شده است،به قدری هم اخلاق و هم تدریسش عالی بود که دوست داشتم بروم در دانشگاه ادبیات بخوانم!
همیشه خودمان با دست خودمان به نسل های جوان ضربه میزنیم،همیشه از خودمان ضربه خوردیم و دشمنان با خیال آسوده نظاره گر بودند...!
کاش همه معلمان ،کارشان را با مقدار پولی که بدست می آوردند مقایسه نمی کردند....
همین...
علیرضا
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳ نظر

مثلا چه چیزی را حل کرده ایم؟ مسائل مختلفی که در این دولت دیده ایم کدامشان با اعتراض هایمان حل شده است؟ چند درصد مردم واقعا از مخاطرات توافق لوزان آگاهی پیدا کرده اند؟ چند درصد مردم را توانستیم از نقایص توافق برجام آگاه کنیم؟ چقدر توانستیم مردم را به قرارداد های جدید نفتی در دولت روحانی موسوم به آی پی سی آگاه کنیم؟ چقدر توانستیم مرم را از مسئله ی خطرناک و ضد استقلال کشور یعنی اف ای تی اف،آگاه کنیم؟ چرا وقتی وزیر ارشاد دولت روحانی می گوید اجرای کنسرت در مشهد خوب نیست ولی برای بقیه شهرا خوب است!!! کسی بلند نشد بگوید چرا اگر یک چیز بد برای بقیه جاها بد نیست؟ چند درصد مردم واقعا به مفاد برجام احاطه فکری پیدا کرده اند؟ اگر وضع اقتصاد بعد از برجام بدتر نمی شد!مردم میگفتند برجام بد است؟ آیا برجام فقط اقتصاد را خراب کرد؟ پس دستاورد های هسته ایی کجا رفت؟ بتن ریختن ها چه شد؟ در ماجرای هسته ایی به جز تولید هشتگ ها و نوشتن مقاله ها،دلواپسان عزیز، در چند شهر تجمع و سخنرانی اعتراض برگزار کردند؟ برگزاری دو سه جلسه آن هم در تهران بس بود؟

مثلا چه چیزی را حل کرده ایم؟ چرا فکر میکنیم با نوشتن چند مقاله و چند تصویر گرافیکی انتقادی نسبت به کارهای پر ضرر دولت روحانی در زمینه های فرهنگی و مذهبی و اقتصادی و سیاسی و... تکلیف از ما ساقط است؟


علیرضا
۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

فارغ از این که استاد عباسی آزاد شود یا نشود،تبرئیه شود یا نشود،عزیز تر شود یا نشود،محبوب تر شود یا نشود... یک چیز برای من و امثال من مهم تر است و آن این که ارتش دیگر برای من محبوب نخواهد بود و برای نسلی از جوان های انقلابی،نهاد حفاظت اطلاعات ارتش دیگر نمی تواند لقب بصیر بودن و تیز بین بودن را برای خودش یدک بکشد...

ارتش کلمه طیبه است ولی میتواند نفوذی های در ان وارد شوند که در زمین دشمن بازی کنند.ارتش میتوانست برادر ما باشدو ارتش میتوانست سلاح ما باشد.ارتش میتوانست همراه ملت انقلابی عمل کند انگاه وزیر خارجه دولت اعتدال،یعنی اقای ظریف وقتی از ناتوانی سیستم دفاعی حرف میزد،مشتی بر دهان او باشد و نتوانست!

اگر امثال ارتش قرار بودند بصیر باشند،رهبر معظم مان دیگر لقب افسران جنگ نرم را فقط به دانشجویان و بسیجیان نمی دانند،معلوم نیست در عمق عقیدتی و اطلاعاتی ارتش چه میگذرد؟ ما همه نگران ارتش هستیم....

ارتش شاید زورش بر جریان غیرانقلابی نرسد! یا شاید هم میرسد ولی از چیز یا چیزهایی میترسد! ارتش شاید نیاز به تصفیه داشته باشد،نه تصفیه از نوع نفرات! بلکه تصفیه از نوع عقیدتی و سیاسی! ارتش میتوانست برای خودش محبوبیت کم نظیر بین جوان مستعد و انقلابی پیدا کند و لی این گونه عمل نکرد!

ارتش بد وارد بازی شد که استاد ما را برای چند روزی حبس کند و بگوید من می توانم!!! چه چیز را میتوانی ارتش؟

ارتش عقب تر از فرمانده ی نیروی زمینی اش عمل کرد و شاید ارتش و نهاد اطلاعات ارتش شاید نیاز به بازسازی و بروز رسانی عمیق تری نیاز داشته باشد....!

پ ن شرح تصویر !!!!:

من بر روی چهارچرخ!در یکی از پادگان های تکاوران نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در استان خوزستان،اردوی راهیان نور سال نود هجری شمسی!یادش بخیر،ارتش برای ما ارتش بود....

علیرضا
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر